« قروه کردستان »

تاریخچه (ورود و اسکان ) خاندان ملکی در قروه کردستان

مقدمه :

پرداختن به تاریخ ، فرهنگ ، آداب و رسوم و سرگذشت پرفراز و نشیب زندگی سران ،بزرگان و مشاهیر قوممان با توجه به عدم نگارش دقیق و ثبت وقایع و رویدادها و اتفاقات مهیج ، حساس و مهم زندگیشان در ادوار مختلف و عدم مستند سازی آنها و همچنین سختی و دشواری های خاص جمع آوری اطلاعات دقیق و مستندات و انعکاس صحیح آنها از دریچه تاریخ و ادب وقت و انرژی مضاعفی را می طلبد، فراز و فرودهای زندگی پرماجرای ایلی و طایفه ای و سرگذشت ها و اتفاقات تلخ و شیرین آنان ،ذکر اقدامات ارزنده و اثرگذار و نقل رخدادهای مهم در چارچوب زمان و مکان مشخص (در دو مقطع قبل ا ز مهاجرت و بعد از اسکان در قروه) و همچنین شناسایی اصل و نسب و تبار و تنظیم شجره نامه مردمان طایفه، خصوصاً ثبت و ماندگاری روایات، علیرغم دشواریها و طاقت فرسای بحق یادگاری شیرین و لذت بخش خواهدبود.

احترام و زنده نگاه داشتن یاد و خاطره و نام نیک بزرگان قوممان نه تنها صرف کبر سنی آنان، بلکه بعنوان یک ادب اجتماعی و فرهنگی که باید همه ما در هر جایگاه و مقام و سن و سالی ملزم به رعایت آن باشیم، باید در قبال حفظ تاریخ ، فرهنگ ، ریشه ، اصل و خاندان خود و همچنین افزودن دوستی ها و گره زدن رشته هایی که شاید کمی گسسته شده، وقت ، انرژی و توان مضاعف خود را صرف نماییم و همواره قدردان خدمات ارزشمند و عظمت و بزرگی آنان باشیم، نباید اجازه دهیم این نشانه های الهی و اسوه های حسنه ماندگار در این دنیای مادی فراموش شوند، خوشبختانه امروزه شاهدیم نسل جوان تحصیلکرده و با دانش ، بیش از پیش تشنه حقایق بوده و دل نورانیشان بیش از سایرین مستعد هدایت و الگو برداری مثبت از زندگی گذشتگانمان است.

یقین دارم کمترین حد قدر شناسیست که با ذکر و انتقال قسمتی ،هرچند اندک از محاسن و سجایای اخلاقی و رفتاری نیاکانمان،کردار و مرام آنان را سرلوحه زندگی خود و فرزندانمان قراردهیم،چراکه بزرگان دیروز قوممان بدرستی الگوهایی شایسته و به تمام معنا ،فرهیختگان مومنی بودند که نام بزرگشان همیشه زنده و ماندگار خواهد ماند.

«مهاجرت قشقایی ها به کردستان»

در سال 1160هجری شمسی (در پی انقراض سلسله ی زندیه و به حکومت رسیدن آغا محمد خان قاجار و تعرض به حامیان سلسله زندیه ،خصوصا سران عشایر قشقایی بدلیل همراهی با کریم خان و لطفعلی خان زند) ، « جان محمد خان » (ایل بیگی و بعدا ایلخان بزرگ قشقایی) بدلیل پرهیز از جنگ و خونریزی ضمن تفرق ایل به مناطق مختلف ، در معیت تعدادی از یاران و اعضای خانواده خود از گندمان (ییلاق ایل قشقایی در استان چهار محال و بختیاری که در سال 1369 به شهر تبدیل و مقبره و زیارتگاه امیر غازی شاهیلو بزرگ معنوی ایل قشقایی در آن محل مدفون می باشد) به فریدن ،چادگان ، تویسرکان و در نهایت به کوههای زاگرس و به روستای پیر بابا علی درکردستان فعلی عزیمت و مدت یکسال در روستای مذکور سکونت و متعاقبا با توجه به اتفاقات رخ داده با ترک روستا بمدت 15 سال در کنار چشمه های کوهی که قیلر نامیده شد ساکن گردیدند، با مرگ آقا محمد خان قاجار و به حکومت رسیدن فتحعلی شاه قاجار (در سال 1176 هجری شمسی ) جان محمد خان به همراه خانواده و یاران مجدداً به موطن و خواستگاه اصلی خود فیروز آباد فارس بازگشتند و یکی از نوادگان وی به نام « ملک محمد » در محل قیلر که بعد ها قروا ، قوروه، قروه نامیده شد برای همیشه ساکن و ماندگار گردیدند.

با ازدواج و استقرار و سکونت  « ملک محمد » از بازماندگان ایل قشقایی در قروه (که قریب به یقین اولین طایفه و خانوار ساکن بودند) در سال 1162 هـ.ش با توجه به روح جوانمردی و سلحشوری و همچنین آشنایی با آداب و فنون جنگی (که به یادگار از پدران خود که در جنگ هندوستان نادرشاه افشار را همراهی و آموخته بودند) به مرور مهاجرین جدید با عنایت به احساس امنیت و داشتن حامی که مردم را در مقابل غارتگران و راهزنان محلی یاری نمایند از مناطق دیگرکشور و روستاهای همجوار،خصوصا سایر ترکان قشقایی به محل قیلر مهاجرت و ساکن گردیدند.

مشخصات عمومی مهاجرین قشقایی(خانواده.

1 -ایل قشقایی

سازمان ایل قشقایی بترتیب عبارتست از :

ایل ، طایفه ، تیره ، ایشوم ، خانوار ، نفر

2- زبان : ترکی آغوزغربی ،( آغوز یا ترکی استانبولی ،  کرکوکی)

(زبان ترکی بطور کلی بدو دسته شرقی و غربی تقسیم می شود

زیرمجموعه شرقی زبانهای ترکی عبارتنداز: قزاقی ، قرقیزی ، ازبکی

زیرمجموعه غربی زبانهای ترکی عبارتنداز: ترکی استانبولی ، ترکمنی ، آذربایجانی)

3- طایفه : کشکولی

بطورکلی ایل قشقایی از شش طایفه بزرگ تشگیل گردیده که عباتند از:

1- دره شوری (دارای 52 تیره) ، 2- عمله (دارای 46 تیره) ، 3-کشکولی بزرگ (دارایی 46 تیره)،                4 -فارسیدان (دارایی 24 تیره) ، 5 -شش بلوکی (دارایی 20 تیره) ، 6-کشکولی کوچک (دارایی 14تیره).

هر طایفه از تیره های مختلف تشگیل شده و هر تیره نیز از تعدادی « بنکو » و هر بنکو نیز از تعدادی« ابا » تشگیل گردیده است.

در زمان ایلخانی صولت الدوله در جنگ جهانی اول طایفه کشکولی به دو طایفه کشکولی بزرگ و کشکولی کوچک تقسیم شدند، گروهی معتقدند خانواده جان محمدخان از طایفه شش بلوکی و از تیره های بسیار قدیمی و از همان ترکان استانبول و کرکوک هستند که سالها پیش اجدادشان به ایران مهاجرت نموده اند.

با تشکر وقدردانی از عزیزانی که در جمع آوری وارائه اطلاعات ، یاریم نموده اند.

گردآوری ونگارش: هوشنگ ملکی-فروردین ماه 1394

 



تاريخ : یک شنبه 16 شهريور 1399برچسب:, | 22:25 | نویسنده : هوشنگ ملکی |

«  قروه کردستان  »

« باغها و بیشه زارهای سراب قروه »

« ریه های تنفسی و منظر دلنواز شهرم »

مقصود و منظور از نگارش این متن  ، معرفی مختصر باغها، بیشه زارها و باغچه های حاشیه شهر ، خصوصا باغهای موصوف به « سراب » و بررسی جایگاه این مناظر بی نظیر در فضای سبز و اکوسیستم طبیعی شهر قروه است ، باشد که با یادآوری وضعیت گذشته و ترسیم وضعیت موجود ، و در نهایت ارائه نظرات و برنامه های پیشنهادی ،  شاید بتوان  امکان حفظ و احیاء مجدد این باغها را با هدف ارتقاء ، توسعه و بهبود شرایط زیست مطلوبتر آحاد مردم عزیز قروه را با دیدگاه واقع بینانه  بررسی و فراهم نمود.

هسته اولیه و کانون جمعیتی قروه با لحاظ آب چشمه های پر آب سراب در ارتفاعات جنوب غربی شکل گرفته ، ویژگیهای توپوگرافی شهر و اطراف آن بیانگر دامنه ارتفاعی ( بین حداکثر 2100 و حداقل 1800 متر) می باشد که بستر کالبدی قروه نیز بروی ارتفاعات ( بین 1950 تا 1900 متر )  شکل گرفته ، بنظر می رسد انتخاب اولیه سکونت نیز متاثر از این موقعیت و با تکیه بر قابلیت حاصلخیزی و الزامات امنیتی بوده است ، قروه بعلت سادگی سیما و ساخت اکوسیستم های طبیعی ، شهری بسیار ضربه پذیر از حیث ملاحظات زیست محیطی است ، عدم برخورداری از پوشش های جنگل طبیعی ، شیب پایین  و بالا بودن سطح آبهای زیر زمینی در قسمتهای از شهر ، ضریب آلودگی آبها و همچنین مصارف بدون کنترل کودها و سموم دفع آفات و.... ضریب آلودگی منابع محیطی (آب و خاک ) را افزایش داده و بسیارنگران کننده نموده است ، افت سطح آبهای زیرزمینی دردشت قروه نیز بدلیل برداشتهای بی رویه در پایین دست ، بسیار زیاد بوده و  تاثیرات مخربی برتامین آب چشمه های سراب و قنات خالصه دارد.

 سیمای کنونی شهر قروه همچون بسیاری از شهرهای ایران حکایت از رشد بی رویه مناطق حاشیه ای دارد و این معضل را می‌توان در بسیاری از محله های شهر به وضوح مشاهده نمود ، نوعی هرج و مرج در سیما و منظر شهر حاکم گردیده ،که از این بین  کم نیستند زمین‌خواران و فرصت طلبان و سودجویانی که با تفکیک غیرقانونی اراضی حاشیه شهر و باغات که کاربری مسکونی ندارند ،آنها را در قطعات کم مقیاس با قیمت‌های کاذب به اقشار و خانواده های کم درآمد  و ضعیف به شیوه قولنامه‌ای می‌فروشند، این امر از آنجا ناشی می شود که در اثر تغییر  نگرشهای عمومی ، دیگر جنبه‌های کشاورزی و تولیدات محصولات باغی و زراعی مطرح نبوده، بلکه بیشتر «کارکردهای تفرجگاهی »  برای آنها در اولویت قرار می گیرد .

 افزایش قابل توجه جمعیت شهری ، گرانی زمین و ناتوانی بخش بزرگی از خانواده ها در تامین حداقل واحد مسکونی ، در کنار آرزوی رهایی از رنج اجاره نشینی سبب گردیده ، در قروه نیز همچون اکثر شهرهای کشورمان ، در حدود ۲۵ درصد جمعیت  رو به سکونت در حواشی شهر و ساخت خانه های ارزان قیمت و بدون مجوز بیاورند و از طرفی سرریز جمعیت روستایی که بدلایل مختلفی راه شهرها را در پیش گرفته اند به افزایش این سکونتگاهای غیر رسمی و حاشیه ای دامن می زنند و این در حالیست که سهم  روستائیان عزیز در تولید ناخالص ملی کشور در سالهای گذشته از حدود 25 درصد  به کمتر از ۱۰ درصد کاهش یافته است.

با توسعه شهرها ممکن است بسیاری از زمین های قابل کشت مجاور شهرها زیر پوشش ساختمانها قرار گیرند ، یا باغهای میوه و بیشه زارها به تاسیسات شهری ، ساختمانها و راههای شهری اختصاص یابند ، کشاورزان اطراف شهرها نیز برای افزایش محصول های علاقه و اشتیاقی  ازخود نشان نمی دهند و منتظراند تا زمین خود را در این شرایط چندین برابر قیمت واقعیش به افراد ، شرکتها و کارخانه ها بفروشند ، از طرفی ایجاد تاسیسات جدید شهری در مجاورت زمینهای کشاورزی از سوی دستگاهها و ارگانهای دولتی و شهرداریها باعث می‌شود که کشاورزان به سرنوشت آینده زمین خود جهت سرمایه‌گذاری اطمینان نداشته باشند ، این به اصطلاح توسعه شهری باعث شده که در وهله اول باغات و فضای سبز شهری و مجاور آن که قسمت مهمی از منابع طبیعی را تشکیل می‌دهد از بین برود و پایداری توسعه هر چه بیشتر زیر سوال رود و از سوی دیگر ، اثر منفی دیگر این نوع رشد به قواره شهرها ، در راستای گسترش افقی انجام شده در داخل  باغات  و فضای سبز است ، متاسفانه جهش خزنده و نامیمون تفکیک و خرد کردن اراضی کشاورزی باغات حاشیه و یا در مناطق خاصی از شهر، خصوصاً ضلع جنوبی باغات سراب و همچنین اراضی تعدادی از روستاهای همجوار شهر بسرعت توسط سودجویان در حال انجام است.

خرد کردن اراضی که علاوه بر اهداف سودجویانه می‌تواند ناشی از اجرای قانون ارث نیز باشد ، متاسفانه خرد شدن اراضی کشاورزی خصوصاً بخش باغی آن  علاوه بر این که سبب بوجود آمدن زمین های کوچک مقیاس و غیرقابل استفاده می‌شود ، برای انجام عملیات مکانیزاسیون نیز محدودیت‌های زیادی را ایجاد خواهد کرد ،خرد شدن اراضی و تفکیک باغات سراب به قطعات کوچکتر با مالکین بیشتر هرگونه تصمیم‌گیری در مورد نحوه کشت ، انتخاب محصول ، آبیاری و غیره،   و کلا میتوان گفت: مدیریت مزرعه را دشوار و با چالش های بسیار جدی مواجه خواهد کرد ،چرا  که تعدد  نفرات تصمیم‌ گیرنده بیشتر شده و امکان تجمیع نظرات را سخت تر خواهد کرد و از طرف دیگر خطر ریسک توسل به راههای غیرقانونی و تلاش جهت تغییر کاربری اراضی و باغات را بالا می‌برد ، امروزه در بسیاری از کشورهای جهان بر اساس قانون ارث کل زمین تنها به یک فرزند منتقل می‌شود اما در ایران این گونه نیست و اراضی پس از فوت پدر بین همه فرزندان و ورثه مطابق شرع تقسیم می‌شود که علیرغم تلاش‌های صورت گرفته در مجلس شورای اسلامی بدلیل مغایرت با شرع امکان اصلاح این قانون فعلا وجود ندارد.

باغ های سراب علاوه بر« ارزش اکولوژکی » دارای « ارزش هویتی و تاریخی » بوده و بخش مهمی از تاریخ و می‌توان گفت ثروت مردمان اصیل شهرمان محسوب می شود ، در بررسی علل رها شدن و تخریب ، آتش کشیدن و قلع و قمع درختان و عدم اشتیاق مالکین به احیا و آبیاری و حفظ و حراست باغهای سراب در وهله نخست می توان به عامل نزدیکی و هم مرز بودن باغات با منازل مسکونی و تغییر ارزش مبادلاتی زمین باغ و مزرعه در محدوده و حریم قانونی شهر اشاره نمود ، ارزش محصولات تولیدی (هر چند در باغات سراب بیشتر  جنبه معیشتی تولیدات باغی مدنظر مالکین می باشد تا باغداری صنعتی و اقتصادی !) نسبت به قیمت زمین باغها و مزارع بعنوان زمین شهری (در حریم  ومحدوده قانونی شهر ) به شدت کاهش پیدا کرده ، بطوری که  مالکان تحت تاثیر قیمت مبادلاتی ناشی از عرضه و تقاضا مترصد فروش باغ و زمین خود و ساختمان سازی در آنها می باشند ،خصوصاً در ضلع شمالی باغات .

در سنوات گذشته با توجه به این که اطراف شهرقروه از جهات و اضلاع مختلف پوشیده از باغهای انگور بود ، لذا همواره از آن بعنوان باغشهر و تاکستان بزرگ انگور نام می بردند ، بطوری که دور تا دور این شهر کوچک را باغات سرسبز  از هر جهت احاطه کرده بود ، بویژه در اضلاع شمالی ، جنوبی ، شرقی و حتی قسمتی از ضلع غربی تا چشم می دید جنگل و مجموعه ای از درختان سرسبز و باغات انگور سرتاسر پوشانیده بود، این روزها حال تنها باغ و باغچه باقی مانده شهر در ضلع جنوبی شهر ، مشهور به باغ و بیشه زارهای « سراب » که عملاً اکسیژن و نبض تپنده قروه می باشد اصلا خوب نیست و فقط نام و آوازه باغ قدیمی بزرگ شهر را یدک می‌کشد ، تامین آب این باغها و بیشه زارهای  حتی باغات موصوف به امام در گذشته توسط 21 رشته چشمه انجام می گرفت که بدلیل کاهش نزولات آسمانی و خشکسالیهای اخیر و برداشت های بی رویه و همچنین عدم لایربی وبهسازی چشمه ها درحال حاضر تعداد این چشمه ها به زیر 10 رشته کاهش یافته ، توزیع آب نیز بصورت کاملا عادلانه و بر اساس حق آبه و با رعایت رضایتمندی زارعین توسط میرآب های منتخب انجام می گرفت. 

قدمت احداث و احیا باغات و باغچه ها و بیشه زارهای حاشیه شهر قروه،  قطعاً به قدمت اسکان اولیه ساکنین درمنطقه قروه بر می گردد، از زمانی که اهالی در محله قیلر با توجه به جاذبه های موجود( آب و خاک و امنیت ) ساکن شده اند ،جهت تامین محصولات کشاورزی مصرفی خود و همچنین علوفه موردنیاز احشامشان اقدام به انتقال آب و احداث باغات و بیشه زارهای متعددی در حاشیه کانون جمعیتی نموده اند ،  اطراف شهر کوچک قروه قدیم در اضلاع مختلف آن کاملاً پوشیده از باغ و بیشه زار بوده ، در ضلع جنوبی «باغها و بیشه زارهای سراب» (که از سر چشمه های آب سراب شروع و تا حدود خیابان مدرس غربی فعلی امتداد داشته) و در ضلع غربی نیز،  «باغات امام» (از امامزادگان شروع و تا میدان شهید مدنی تا راه فعلی سریش آباد طول داشته ) ، و در ضلع شمالی نیز «باغات موصوف به دره علممد » ( از چشمه بلاغ در ابتدای خیابان رئوفی  ، شروع و تا راه قدیم روستای امین آباد و بعد از میدان شورای فعلی ) ادامه داشته  و در ضلع شرقی نیز «باغ های موصوف به قاشی باغ » (که از چشمهای خالصه شروع  و در مسیر خیابان فرمانداری (شهید باهنرفعلی ) تا میدان فرمانداری و از جهت دیگر تاحدود رودخانه امتداد داشته است ).

 اسامی باغ های چهارگانه قروه قدیم : 1. باغهای امام  2. باغهای سراب  3. باغهای دره علممد  4. باغهای قاشی باغ 

 ذکر نام و یاد مالکین باغات  و بیشه زارهای سراب که قطعا از نیاکان و بزرگان  طوایف و خاندان شهرمان بوده اند ، بسیار دلنشین و لذت بخش است ، بیشه زارهای :  آقایان میرزا فرج عبدی ، سیدمهدی اجاقی ،مشهده علممد(علی محمدملکی) ، شکراله درویش ،حمزه عراقی ،رستم کورد(رستم رحمانی ) ، احمدعلی حنیفی (سراب معروف آن ) ، یحیح ملکی ،زرعلی بابامراد (زرعلی جعفری) ،محمداسماعیل بیک(پدرآقای اسماعیل صالحی) خلیل ممد(خلیل ملکی) ، احمدعلی حنیفی ، احمدخورشید(حاج احمدملکی) ،مشهده خیراله(خیراله مرادی)  ، حاج روح اله مرادی ،کله حبیب (کربلایی حبیب الهیاری) ،مشهده طاروردی (طاروردی خادمی ) ، مشهده علنقه (علی نقی قاسمی) ،ایبا داش (ابراهیم الهیاری ) ،و......، باغهای انگور آقایان :کله احمد(کربلایی احمدالهیاری ،باقرخان (حاج باقرمرادی) ،سلیمان احد(پدرآقای تقی طاهری) ،فرضی ایوب (فضل الله یوسفی)،مختارآدلهئ خان(پدرآقای کدخدامختار زارعی) ،محمودمعرفت(محمودحضرتی)،کدخداشعبان علی قاسمی ،محمدسعیدشیخی و......

عبور و قدم زدن از میان باغهای سراب حقیقتاً انسان را به دنیای وصف ناپذیر شاد و پرنشاط گذشته می برد، دنیای بدور از هیاهوی زندگی شهری امروزی، بدور از خستگی های جسمی و روحی ، با دیدن و حس کردن زیبایی های بکر طبیعت خدایی ، پوشش تماشایی و رنگارنگ گیاهی ، درختان میوه قد کشیده ، آب و هوای مطبوع و دلپذیر، و حتی سکوت عجیب  حاکم بر باغات و تنها شنیدن صدای زیبای پرندگان و جیرجیرکها ، سرمست شدن از خنکای سایه درختان حاشیه جوی ها ، شنیدن زوزه های باد که با برخورد به شاخساران ایجاد می شود ،  بوی خاک و شنیدن صدای خش خش برگ ها زمانی که روی آنها راه می رویم ، بسیار لذتبخش و بی نظیر خواهد بود،  هنوز هم خیلی از قدیمی های قروه بعد از سال ها خاطرات شنیدنی دوران کودکی خود را در باغچه های سراب ،  فراموش نکرده اند ،بدرستی  تجسم و وصف و بازگومی کنند ،  انگار هنوز همان صحنه ها و تصاویر را در همان لحظات به تماشا نشسته اند و گذر زمان آن خاطرات زیبا و فراموش نشدنی را برایشان محو نکرده  ،انگار بعضی از خاطرات زیبای طبیعت گردی با سماجت با زمان حرکت می کند، کلیت خاطرات گذشته ممکن است کمرنگ شود اما هرگز محو نخواهد شد ، بخصوص خاطرات دوران کودکی که در گذر زمان بارها و بارها یادآوری و مرور می شود و وقت و بی وقت با یاد کردن از قدیمی های با افتخار شهرمان که همواره در کار و تلاش و زحمت و سخکوشی سرآمد والگو بودند.

 از هر قسمت باغچه های سراب به طرف ضلع غربی بنگریم طبیعت استوار ، ارتفاع زیبای کوه و قله همیشه استوار و راست قامت  « کلاوا » یکی از نمادهای ایستادگی و استقامت شهرمان ، کاملا نمایانست ، جلوتر بسمت جنوب که میرویم «دریاچه سراب کوثر و چشمه های  آب » جلوه گر می شود و بسمت شرق  با اندکی فاصله حرکت و می نگریم«  رودخانه »نمایانست ،یعنی از چهار جهت اصلی « کوه ، طبیعت ،منابع طبیعی »، « آب »، « رودخانه » ، « درخت و جنگل باغ و باغچه » همه و همه در یک قاب و مجموعه قابل مشاهده و رویت خواهدبود ،و  بنوعی جمع کاملی در دل طبیعت  مجموعه سراب قابل مشاهده هستند.

 شاید شناخت ویژگی های اکولوژیکی باغهای سراب قروه و عناصر اصلی تشکیل دهنده و نظام دیرینه تاریخی آن ، بخش قابل‌توجهی از موضوع بحث را روشن و همچنین بشناخت بیشتر مشکلات این باغها کمک  کند و  از آن طریق بتوان به ویژگی‌های متمایز باغات وبیشه زارهای سراب ، با توجه به آسیب‌دیدگی های عناصر فضایی و کالبدی و منظر آن توجه کرد و در ارائه طرح مرمت و احیا باغات و شیوه پاکسازی و بازآفرینی و یا امکان توسعه آن تا دامنه کوه کولاوا از یک سمت و سوی دیگر تا نزدیکی قنات خالصه و رودخانه اظهارنظر کرد .

 باغ و بیشه زار های سنتی قدیم که در اکثر روستاها و شهرهای کشورمان هنوز بقایای اندکی از آنها باقی مانده بر پایه معماری و عناصر تشکیل دهنده آن ، از جمله ساختار کاملا مهندسی و هندسی در  شیوه انتقال و توزیع آب،  کشت درختان و گونه های گیاهی و غیره ، قطعا متاثر از فرهنگ و اداب و همچنین اقلیم منطقه بوده است ، در هر منطقه ای از کشورمان نیز نامهای مختلفی بر این باغات نهاده اند مانند: ،باغسرا،  پردیس ،  فردوس ، بوستان ، بستان یا سراب و به زبانها و گویش ها و لهجه های مختلف محلی نیز عناوینی خاص دارند ، این باغها و چشمه و قنوات چشم نواز با آبهای زلال و روان همواره بعنوان یک ساختار کاملاً خلاقانه با تنوع در طرح و رویکردها ، بیانگر رابطه تنگاتنگ میان بشر ، فرهنگ و طبیعت است و نشانه ای از سازگاری نمودن و همسو کردن نیازهای ادراک و پیچیدگی های آن بوده،  خالقین این باغ های چهارگانه قروه ، پدران و پیشینیان شهرمان با اتکا به دانش تجربی خود و شاید هم  الگو برداری از سایر شهرها و روستاها، فضاهایی را ایجاد کردند که باعث بقا و پویایی بستر طبیعی شده و علیرغم گذشت صدها سال بخاطر ارزش های چندگانه محیطی (سودمندی و زیباشناسی) می توان بعنوان میراث ملی و سندی با ارزش از هویت تاریخی و فرهنگی شهرمان از آنها نام ببریم.

امکانات رفاهی ، ضروری و در عین حال ابتدایی باغداران سراب ، نیازهای اولیه آنان را تامین می‌کرده ،  همه چی در کمال صرفه جویی و اقتصادی لحاظ می شده ، حتی قطعات باغات بدرستی و زیبایی ،  بدون مرز و دیوار  ،  فنس کشی ، تفکیک قطعات و بکارگیری و گماردن نگهبان و شب خوابی و حراست ، همه اینها حکایت از طرز تفکر غنی  و حفظ حرمت ها و حریم خصوصی افراد و زندگی خانوادگی و همسایگی  بدون کوچکترین نشانه ای از تزویر رویا ، چشم و همچشمی ،صاف و ساده و یکرنگی ، از جنس  مردم قدیم بوده است ، در انجام  احسان ، امور خیر  ، نیکی و کمک به کشاورزان و باغداران دیگر و همسایگان  همواره پیش قدم بوده اند ،جهت  برداشت محصول بصورت جمعی و گروهی اقدام می کردند ،همه و همه از کوچک وبزرگ ،پیر و جوان ، زن و مرد ،پای کاربودند و شرکت داشتند و در پایان نیز طبق سنت هرساله جشن های خاطره انگیز برداشت محصول و شادی و نشاط برقرار بود ، شنیدن خاطرات انجام کارگروهی و مشارکتی و تعاون باغداران قروه در باغ اسپار (باغ اسوار) که هر ساله بصورت جمعی در فصل بهار انجام می گرفت بسیار شنیدنی و نشان از همبستگی ، دوستی و صمیمیت عمیق مردم قروه داشته ، در فصل بهار باغداران بروش کاملا سنتی و با بیل دستی ، نسبت به شخم زدن زمین موستان و زیر و رو کردن خاک که باعث تقویت و رشد بیشتر موها (درخت انگور) می شد اقدام می کردند ، ( خاک کردن و از خاک درآوردن موهای انگور) برای حفاظت باغها از سرما ، و باغ اسپار را بمنظور جلو گیری از سفت شدن خاک و جذب بهتر آب و از بین بردن ریشه گیاهان هرز بصورت گروهی و با اعمال مدیریت ونظارت توسط ریش سفیدها در تقسیم کار انجام می گرفت. 

سختی  زندگی و مشقتهای آن روزهای مردم قروه ، باغداران شهر کوچکم را آموخته بود که مواد ضروری و مایحتاج و ارزاق و محصولات کشاورزی و باغی خود را برای روزهای فصل سرد ذخیره و انباشت کنند ، شرایط  زندگی و اقتصادی کسانی که صرفاً شغلشان کشاورزی و دامپروری بود همواره نگاهشان به آسمان بود ،چندین سال کم بارشی ، سختی و قحطی و یکسال آبادانی ، سرسبزی  و شادی بود.

مبحث ساماندهی باغها و اراضی مشجر حاشیه شهر خصوصاً سراب با توجه به حقوق ناشی از مالکیت خصوصی ، ارزش سرمایه ای و مبادلاتی باغها ، مزارع و افزایش ارزش افزوده که به مکان و زمان بستگی دارد با پیچیدگی‌های خاصی در مدیریت و برنامه ریزی مواجه است ، باغات سراب و سایر لکه های سبز حاشیه شهر بعنوان عناصری جدا ناپذیر از سیستم شهری و همچنین در قیاس بزرگتر باغات موجود روستاهای قلعه و ویهج و حتی باغ عمارتها و ویلاهای مسیر روستای آصف آباد ، منابع ارزشمند سبزی هستند که با استقرار آنها در متن توسعه شهری قروه در ابعاد مختلف ، خصوصاً جنبه زیست محیطی آنها ،با توجه به ارزش اقتصادی امروزه زمین و سختی امکان ایجاد فضاهای سبز جدید در درون شهر ، لزوم  حفاظت و نگهداشت و اتخاذ تدابیر و  برنامه خاص و ویژه ای را می طلبد ،مع الوصف  با توجه به اهمیت فضاهای سبز و تاثیرات آن در ارتقا کیفیت فضاهای شهری ، بهبود جنبه های زیست محیطی  و افزایش سلامت و بهداشت شهری ، می‌طلبد مجموعه مدیریت شهری،  فرمانداری ،  شورای اسلامی شهر ، شهرداری ، مدیریت جهاد کشاورزی ، منابع طبیعی ، مرکز بهداشت  و سایر ادارات و نهادهای مرتبط شهرستان و شهر با بکارگیری مشاوران خبره  مربوطه و انجام مطالعات گسترده و کارشناسی  دقیق در خصوص وضعیت فضای سبز شهر و خصوصا باغات سراب و روستاهای ضلع جنوبی شهر و لحاظ روشها و استانداردها ، سرانه ها ، با اهتمام ، همکاری و همفکری شهرسازان و جغرافیدانان و کارشناسان محیط زیست بتوانند راهکارهای عملی و عملیاتی متناسب با اقلیم و فرهنگ منطقه اجرا نمایند.

 طراحی جالب ، تنوع در پوشش گیاهی ، کشت و بهره برداری نظام مند از باغات سراب که نشات گرفته  از فرهنگ ایرانی و وجه اشتراک اکثر باغها و بیشه زارهای کشورمان است ، قطعاً بعنوان شالوده توسعه و آبادانی و اقتصاد مردمان در آن روزگاران و حتی  زمان حال  باید مورد توجه قرار گیرد ، گذشته از سختکوشی و وصف تلاش نیاکانمان در تقبل زحمات فراوان انتقال آب از سرچشمه‌های سراب تا کیلومترها دورتر (تا میدان شهید مدنی فعلی ) که تصورش در ذهن نیز بسیار سخت و حتی غیر ممکن می باشد، استفاده از روشهای  ابتکاری ، مهندسی و معماری بوده ، چیزی که شگفتی فراوانی بهمراه دارد ،باغها و بیشه زارهایست که با روش ها و تکنیک های زیبا و خلاقانه به همان اندازه پیچیده و در عین حال در منظر اولیه بسیار ساده ایجاد کرده اند ، باغها و بیشه زارهای بسیار زیبا  و حیرت آوری که بدرستی می توان قطعاتی از بهشت روی زمین وصفشان کرد ، یکی از ویژگی های این بیشه زارها حضور و انتقال آب از جویهای طراحی و مهندسی شده با فواصل معین و مشخص در سرتاسر این زمینهاست و ویژگی دیگر آن نوع پوشش گیاهی ، کاشت گونه‌های درختی و علفزارها است در گذشته در باغ و باغچه ها سراب علاوه بر تامین محصولات باغی مصرفی و مورد نیاز سالیانه شان میوه های همچون (سیب ، زردآلو ،گردو ، گیلاس و آلبالو ) صیفی جات و حتی سیب زمینی و پیاز و همچنین علوفه احشام را نیز کشت و برداشت می کردند .

فعالیتهای کشاورزی و باغی را می توان به چند گروه و طبقه تقسیم کرد: کشاورزی صنعتی ،نیمه صنعتی ،کشاورزی سنتی (معیشتی ) ،در کشاورزی سنتی (معیشتی ) که در قروه قدیم و در باغات سراب رایج بوده و هنوز هم برقرار است ، فعالیت کشاورزان و باغداران از قبیل زراعت ، باغداری و یا دامپروری ویا..... ، برای دهقان و مالکین باغ و بیشه زارها ،شغل و نوع زندگیش  محسوب می شد ، و تعدد نیروی کار و کثرت افراد خانوار ،مهمترین عامل در افزایش تولیداتش محسوب می شده  ،لذا  یکی از دلایل وجود خانواده های پرجمعیت در مناطق کشاورزی قدیم و بخصوص خانوارهای قروه قدیم همین عامل بوده که اکثرا پرجمعیت و دارای چندین فرزند بوده اند ، از نقاط ضعف کشاورزی سنتی و معیشتی، بهره وری پایین نهادهای کشاورزی ، نسبت به کشاورزی صنعتی بود و یکی از مهمترین نقاط مثبت و قوت کشاورزی سنتی به عقیده محققین کمترین آسیب را به محیط زیست و منابع طبیعی وارد می کند، که باتوجه به همجواری و نزدیکی باغات سراب با شهرقروه حائز اهمیت است ، یکی از اصلی‌ترین و مهم‌ترین ویژگی های کشاورزی سنتی استفاده از تجارب ارزشمند تاریخی پدران و نیاکان بوده که  پیشینیان به ارث برده‌اند و تعریف و مفهومی از کشاورزی و باغداری سنتی را در مجامع علمی امروزی منعکس نموده اند ، هرچند امروزه تنوع اقلیم و تغییرات گسترده آب و هوایی و انتقال دانش و استفاده از تکنولوژی‌های نوین عملاً امکان تولید محصولات متنوع باغی در بخش کشاورزی را مهیا ساخته که می تواند به درستی پیامدهای این چالش ( کشاورزی در ابعاد مختلف سنتی آن،خصوصا بیشه زار و باغداری سراب) را در پایین بودن بهره‌وری عوامل تولید ، بالا بودن میزان ضایعات در مراحل تولید تا مصرف که در نتیجه منجر به هدر رفت منابع محدود اشاره نمود ، لذا نیازمند نگاهی سیستمی و جامع و درمان نگر به ماهیت ، پتانسیل و نیازمندی‌های این بخش مهم از شهرمان است ،بطوری که بتوان از این طریق راهکاری موثر  برای احیا و توسعه و رونق مجدد باغات و بیشه زارهای سراب ارائه کرد و تلاش‌هایی را در جهت تمیز و تشخیص علت و معلولها در رها سازی اراضی مستعد آن و پیگیری جدی موضوع تامین و بهینه‌سازی اصلاح شیوه های انتقال و توزیع و جلوگیری از هدر رفت آب ، بررسی امکان مرزبندی  و ایجاد حائل میان منازل و باغات و همچنین پرهیز از روش های سنتی بطور جدی  در دستور کار متولیان امر قرار گیرد.

کشت انگور و ایجاد موستان با توجه به اقلیم مناسب آن در شهرستان قروه در کشاورزی سنتی قدیم قروه ، بسیار مرسوم و مورد توجه مردم بوده  و تقریباً تمامی ساکنین در حاشیه شهر در باغات چهارگانه دارای تاکستان و باغ انگور بودنده اند ،درختان انگور به دو تا سه ماه سرمای زمستان نیاز داشتند و سرمای بین 10 تا 7 درجه سانتیگراد قروه،  درختان انگور را در برابر سرما بسیار مقاوم  می نمود ، البته درخت انگور قابلیت رشد و نمو در اغلب خاکها را دارا می باشد و حتی قابلیت رشد در اراضی آهکی و خاک رس را نیز دارد که بهمین دلیل در باغات موسوم به باغ امام (از امام زادگان شروع و تا میدان شهید مدنی فعلی ادامه داشت) علیرغم این که خاک حاصلخیز و مناسب کشاورزی نداشت (خاک سفید و در قسمت های آهکی ) ،نسبت به کشت درخت انگور در آن بصورت جوی و پشته و بروش غرقابی اقدام نموده بودند ، شیوه غرقابی  در تمام باغات  قروه اجرا می شد و باغداران با ایجاد کردتهای در زمین و باغ  ، آب را به تنه درخت یا بوته ها می‌رساندند و بدین ترتیب ریشه درخت انگور  آبیاری می شد ، آبیاری به شیوه غرقابی بسیار بازده کمی دارد و در واقع بیشترین آب را هدر می‌دهد ، نکته جالب  و بیادگار مانده و قابل ذکر باغات انگور موصوف به امام ،  اختصاص تعدادی از کردتهای باغ انگور به مهمانان ، مسافران ، ضعفا و فقرای شهر توسط مالکین خوش نیت شهرمان بوده است.

نداشتن انسجام گروهی و تشکل واحد ، مقتدر و پیگیر باغداران سراب و مشارکت ندادن آنان در برنامه‌ریزی‌های ، موجب عدم انتقال دیدگاه‌ها و نظرات به تصمیم‌گیران و مدیران شهری و مجموعه مدیریت کشاورزی شده که نهایتاً منجر به برنامه ریزی از بالا به پایین می گردد ، در کنار آن می‌توان به ملاحظات مهم بخش اقتصاد کشاورزی کشور همچون نارسایی سیاست های قیمت‌گذاری دولت ، عدم کارایی سیاستهای توسعه تکنولوژی مناسب و کارآمد، عدم توان لازم نظام تحقیقاتی و ترویجی ، نارسایی بازاریابی محصولات کشاورزی و باغی نیز اشاره نمود ،با عنایت به اهمیت و نقش کلیدی خاک در پایداری تولید ، توصیه می شود موضوع عوامل موثر بر فرسایش خاک باغات سراب و برنامه ریزی کنترل خاک با اقداماتی نظیر تناوب گیاهی ، استفاده از گونه‌های درختی مناسب با عنایت به اقلیم و پتانسیل های موجود منطقه ، می تواند راهکار مفیدی در این  راستا باشد.

همانطور که پیش تر نیز ذکر گردید ، هدف کلی از این نوشتار بررسی جایگاه فضای سبز در اکوسیستم شهری قروه و بررسی گذشته و حال و ارائه پیشنهاداتی در خصوص نجات فضای سبزسراب می باشد، بنابراین داشتن اطلاعات و داده ها در خصوص فضای سبزشهر قروه می‌تواند بعنوان هدایتگر فعالیت‌ها و خدمات موثر باشد ، ابتدا تعریف فضای سبز شهری : بخشی از فضاهای باز شهریست که عرصه های طبیعی یا مصنوعی آن ، تحت استقرار درختان ،  درختچه ها، گلها ، چمن ها و سایر گیاهان که بر اساس نظارت و مدیریت انسان با در نظر گرفتن ضوابط ، قوانین و تخصص های مرتبط ، برای بهبود شرایط مطلوب زیستی ، زیستگاهی و رفاهی شهروندان و مراکز جمعیتی غیر روستایی ، حفظ، نگهداری و یا احداث می شوند ،این فضاها در حقیقت بخشی از استخوان بندی یا مورفولوژی شهری را تشکیل می دهد  ، به بیان دیگر فضای سبز در کنار اسکلت فیزیکی شهر تعیین کننده  بافت و بطور کلی سیمای شهر است ، فضای سبز شهری نوعی پوشش گیاهی انسان ساخت است که هم واجد« بازدهی اجتماعی » و هم واجد« بازدهی اکولوژیکی» و در این میان باغهای میوه در شهرها علاوه بر آنها می تواند واجد «بازدهی اقتصادی» نیز باشد 

انواع فضای سبزی:

  1. پارک های جنگلی شامل پارک های طبیعی و پارک های مصنوعی و باغی و بیشه زارها

  2. . فضای سبز درون شهری

  3. فضاهای سبز عمومی

  4. فضاهای سبز خیابانی

  5. فضاهای سبز خصوصی

  6. فضاهای سبز نیمه خصوصی و....

فضای سبز شهری از دیدگاه شهرسازی بخشی از سیمای شهریست که از انواع پوشش های گیاهی تشکیل می شود و بعنوان یک عامل زنده و حیاتی در کنار کالبد بی جان شهر تعیین کننده ساخت مورفولوژیک شهر محسوب می شود ، لذا نقش و عملکرد فضای سبز از دو جنبه «بازدهی اجتماعی » و « بازدهی اکولوژیکی » قابل بررسی است ، عملکرد «زیبایی شناسی و ایجاد چشم اندازهای زیبا » برای شهروندان و ایجاد بستر مناسب برای گذراندن اوقات فراغت فردی و اجتماعی و همچنین ایجاد نشاط  روحی و روانی و حتی نشاط اجتماعی از اهمیت خاصی بعنوان ارتقاء سطح کیفی زندگی شهرها برخوردار است  ، علاوه بر این فضای سبز شهری بعنوان بخش جاندار ، ساخت کالبدی شهر تلقی می شود و نقش بسیارمهمی در ایجاد مناظر زیبا و دلپذیر ، کاهش آلودگی های گوناگون ، ایجاد تغییرات مناسب در میکروکلیما ، حفاظت از محیط طبیعی و منابع موجود در آن ایفا می نماید، بعنوان مثال یک متر مربع فضای سبز می تواند تا ۲۰۰ گرم در سال ذرات کوچک آلوده را که برای سلامتی مضر هستند از بین ببرد.

 فضای سبز در محیط شهری ارتباط ما با طبیعت را تقویت می کند و در نتیجه می تواند جامعه را به سمت رفاه بهتر انسان سوق دهد ،  مطالعات متعددی اثرات مفید محیط سبز بر روی افراد مانند کاهش استرس ، کاهش بیماری‌های تنفسی ، قلبی و عروقی و بهبود تمرکز را نشان می‌دهد ، بهمین ترتیب استفاده از این فضاها در تمام مناطق شهری ابزاری قدرتمند برای افزایش کیفیت زندگی محسوب می شود ، در دنیای صنعتی امروز آلودگی‌های ناشی  از فعالیت های انسانی همواره  ،اکوسیستم شهری را تهدید می نماید ، در این میان بخش اعظم آلاینده ها سبب آلودگی  هوا شده و زندگی انسان و سایر موجودات زنده که بمنظور ادامه حیات بشدت وابسته به هوای پاک می باشند به مخاطره انداخته است ، بنابراین تلاش بمنظور کاهش آلودگی هوا و رفع معضلات ناشی از آن ، ذهن بسیاری از پژوهشگران را به خود مشغول داشته است، از جمله راهکارهای بسیار مناسب بمنظور غلبه و حل این معضل ، را می توان به بهره گیری  از عناصر سبز دانست ، مهمترین اثرات فضای سبز در شهرها، « کارکرد های زیست محیطی» آنهاست که شهرها را بعنوان محیط زیست جامعه انسانی معنا دار کرده است ، از یک سو با مقابله با اثرات سوء گسترش صنعت و کاربری نادرست تکنولوژی ، و از سوی دیگر با بالا بردن سطح  زیبایی و منظر، سبب افزایش کیفیت زیستی شهرها می شود ، مهمترین اثرات و برکات فضای سبز در شهرها، تعدیل دما ، افزایش رطوبت نسبی ، لطافت هوا و جذب گرد و غبار و تولید اکسیژن است و به همین علت فضای سبز هر شهر به مثابه « ریه های تنفسی » آن شهر به شمار می رود،  بنابر این با توجه به این اثرات حیاتی فضای سبز شهری باید از نظر کمی و کیفی متناسب با حجم فیزیکی شهرها (راهها و ساختمانها)  و نیازهای جامعه (گذراندن اوقات فراغت و نیازهای بهداشتی ) تامین شود تا بتواند بعنوان فضای سبز فعال ، بازدهی محیط زیستی مستمری داشته باشد ، «فضاهای سبز در شکل درختی »به علت گسترش سطح برگی خود نسبت به سایر اشکال گیاهی می تواند از طریق تعریق ، سبب افزایش رطوبت نسبی و لطافت هوا شود ، عمل تعریق درختان با جذب کالری همراه است  ،  بدینسان نواری از گیاهان به پهنای ۱۰۰ تا ۵۰ متر گرما را 4  تا 3 درجه نسبت به مرکز شهر کاهش می‌دهد و در عین حال ۵۰ درصد به رطوبت هوا می افزاید و تفاوت دمایی که از این راه حاصل می شود ، موجب کاهش فشار هوا می‌شود ، بادهای را پدید می آورد که همین بادها کافی است تا هوای شهر عوض و پاکیزه کند.

 آنچه از دیدگاه محیط اجتماعی در ارتباط با فضای سبز شهری اهمیت دارد ، «میزان فضای سبز عمومی » است .

بر اساس مطالعات و بررسی‌های وزارت مسکن و شهرسازی سرانه متعارف و قابل قبول فضاهای سبز شهری در شهرهای کشورمان بین ۱۲ تا ۷ متر مربع برای هر نفر است، حداقل سرانه های فضای سبز برای هر نفر نیز در حدود ۳ متر  است ، این عدد در مقیاس با شاخص های معین شده از سوی محیط زیست سازمان ملل متحد که عدد  ۲۵ تا ۲۰ متر مربع برای هر نفر اعلام نموده ، رغم بسیار کمتری است ، البته لازم بذکر است این ارقام با توجه به ویژگی های خاص جغرافیایی و اقلیمی کشورها و خصوصا ایران متفاوت می باشد ، بعنوان مثال در مینیاپولیس بهترین شهر کشور آمریکا از لحاظ سرانه های سبز به ازای هر نفر ۳۳ متر فضای سبز در نظر گرفته شده است ، سرانه های شهری بیشتر به منظور تعیین مساحت مورد نیاز در شهرها می باشد و عواملی همچون خصوصیات طرح‌های شهری ، نوع تراکم های شهری ، میزان عرضه زمین ،  کیفیت زمین ، شرایط آب و هوایی ،وضع موجود ، عوامل اجتماعی و اقتصادی ، نقشها و وظایف شهری و بسیاری دیگر از مشخصه هایی که خاص هر شهر و اقلیم هستند بر این ضوابط تاثیرگذارند ،در مجموع آنچه از دیدگاه محیط اجتماعی در ارتباط با فضای سبز شهری اهمیت دارد میزان فضای سبز عمومی است .

اطلاعات عمومی فضاهای سبز شهر قروه :

1.مساحت کل موجود شهر قروه ، مطابق طرح جامع شهری مصوب درحدود  1250 هکتار 

2.مساحت دریاچه سراب کوثر در حدود 6 هکتار 

3.مساحت اراضی تملکی حاشیه دریاچه کوثر در حدود 50 هکتار 

4. مساحت باغات و بیشه زارهاسراب ( بخش خصوصی ) در حدود 75 هکتار 

5. مساحت فضای سبز پارک رضوان در حدود 4.2 هکتار 

6. مساحت فضای سبز پارک شهید بهشتی در حدود 2.4 هکتار 

7. مساحت فضای سبز پارک مولوی کورد در حدود 2 هکتار

8. سرانه فضای سبز شهر قروه در حال حاضر در حدود 3 متر به ازای هر نفر است 

 پیشنهادات و راهکارهای اجرایی بمنظور حفظ و احیاء باغات حاشیه شهر ،خصوصاً باغات و بیشه زارهای سراب قروه ، علاوه بر مطالب و نکات ذکر شده :

1. ضرورت شناسایی ، تهیه ،تکمیل و بروز رسانی شناسنامه باغات ، اراضی و شجرهای سراب و همچنین تهیه بانک اطلاعاتی منسجم ، فهرست بندی پویا و پیوسته جهت اعمال مدیریت بیشتر، کنترل ، نظارت ، بازدیدهای دوره ای بمنظورحفاظت از باغات موجود.

2. ایجاد جاذبه های واقعی مرتبط با بخش کشاورزی نظیر:  گلخانه‌ ،  نهالستانها ، پرورش گل و گیاه و میوه ،بمنظور احیاء و حفاظت از باغات با دیدگاه توجیهات اقتصادی در اشکال خرد و زود بازده  بنحوی که موجبات جذب و بکارگیری جوانان جویای کار و تحصیلکرده های و متخصصین مرتبط و استفاده از توانمندهای علمی و کاربردی و مالی آنان شود و عاملی در جهت احیا و آبیاری و جلوگیری از رها سازی باغات شود ،(هرچند در اقلیم نامناسب کوهستانی قرار داریم که سرمای زودرس موجب آسیب به محصولات باغی ،خصوصاً در کشاورزی معیشتی می شود ،  متاسفانه باغات قروه ،شرایط مطلوب حرارتی در فصول معینی از سال برای تولید محصولات زراعی( ۲۳ درجه سانتیگراد) و حداقل دما برای رشد گیاهان نیز شش درجه سانتیگراد را کمتر دارند).

 ۳. حفظ وضع موجود باغات و بیشه زارها و فضاهای سبز باغچه های سراب بعنوان ثروت و سرمایه ارزشمند قروه بخودی خود بسیار حائز اهمیت است که تعلل در خصوص حفظ و احیاء این منابع ارزشمند ،مدیریت شهری را در آینده با چالش‌های جدی مواجه خواهد ساخت ، لذا یکی از روشها و راهکارها ایجاد حائل و یا مرزبندی و یا دیوار کشی ، فنس کشی مابین بخش مسکونی و باغات سراب در ضلع شمالی  می تواند باشد.

4-بررسی همه جانبه و کارشناسی در خصوص واگذاری مجوز های لازم به صورت شناور، مقطعی و موقت در پهنه باغها و حواشی آن در خصوص نقش اشکال تفریحی، فراغتی ، نمایشگاهی شامل: کمپ ها، پذیرایی های خرد ، بازی و سرگرمی و ... در نقاط و مکان های مناسب تعیین شده به منظور ایجاد صرفه اقتصادی برای مالکین با هدف احیا و گسترش فضای سبز موجود و جلوگیری از رها سازی باغها.

5-استفاده از ظرفیت های قانونی در خصوص برخوردهای قانونی و قضایی با متخلفین ویا مالکینی که عمدا اقدام به تخریب فضاهای سبز و قطع و قلع و غم  درختان و خشکاندن و به آتش کشیدن آنان به نیت اهداف سودجویانه نظیر تغییر کاربری اراضی اقدام می نمایند.

6-بررسی امکان آبیاری باغهای رها شده و احیا مجدد آنها توسط شهرداری و مدیریت شهری مطابق قانون، شهرداری ها می توانند جهت احیا مجدد و آبیاری باغهای رها شده نسبت به تعیین ، محاسبه و وصول هزینه آبیاری و احیا از مالکین اقدام نمایند.

7-پیگیری جدی خروج دام از  جایگاه‌های موقت نگهداری دام در حاشیه شهر خصوصاً در اضلاع جنوبی و شمالی شهر و منازل همجوار با باغات سراب اقدام گردد.

8- شاید یکی از راهکارهای اساسی ایجاد باغ شهرها باشد (در برهه ای از تاریخ شهرسازی شخصی به نام ابنزر هاوارد نقشه ایجاد شهرهایی را مطرح کرد که در میان باغهایی سرسبز قرار داشتند ) از آن زمان مفهوم باغشهر وارد ادبیات شهرسازی شد، شاید پیاده سازی باغ شهر به آن مفهوم که هاوارد مطرح کرده در هیچ یک از شهرهای کنونی کشورمان ممکن نباشد، اما به نظرم در باغات سراب قروه با انجام کارشناسی دقیق و بررسی همه جانبه طرح و نهایتاً نظارت قوی و قاطع در اجرای درست آن در قالب الگوهای معماری و به صورت متحدالشکل و واحد بتوان به نوعی از فضای سبز و بیشه زارهای سراب محافظت کرد ، بسیاری از باغات و بیشه زارهای سراب بدلیل اینکه سال ها رها شده اند ، دچار مشکلات جدی هستند که شاید با اجرای این برنامه ها با استفاده از نظرات مطلعین، متخصصین وصاحب نظران  بتوان بخش زیادی از آنها را مجددا احیا و بازسازی کرده و همچنین با کاشت درختان جدید متناسب با اقلیم محل و جلوگیری از آتش زدن آنها توسط سودجویان از ایجاد ماوایی برای معتادان ممانعت نمود.

 امیدوارم با اهتمام جدی به مقوله فضای سبز شهری و تلاش بمنظور افزایش قابل توجه سرانه های سبز شهر که همانا بدرستی عامل مهم وارزشمندی بمنظور حفظ سلامت ، شادابی  و نشاط  عمومی که نهایتا موجب افزایش امید به زندگی بعنوان یکی از شاخص های مهم و اثربخش توسعه که قطعا تبعات آن فرایندی چند بعدی و یا چند منظوره ، خصوصا در ابعاد مهم اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و زیست محیطی را در پی خواهد داشت  شامل همشهریانم گردد ، 

                                                    دکترهوشنگ ملکی – پاییز 1400



تاريخ : جمعه 2 مهر 1400برچسب:, | 15:52 | نویسنده : هوشنگ ملکی |

«  قروه کردستان  »

محله قیلر (یوخاره محله یا محله بالا)

«محله زادگاه و زیست نیاکانم»

 

وجود پتانسیل های موثر در منطقه نقش بسزایی در شکل گیری اولیه سکونتگاه قروه داشته است، عواملی همچون وجود توپوگرافی مناسب (امنیت) ،بافت کوهستانی موصوف به قیلر ، دسترسی های مناسب آن از لحاظ امنیتی ، امکان سهل پناه گرفتن و پخش و مخفی شدن ساکنان در صورت تهدیدات احتمالی راهزنان و یاغیان محلی در دامنه های کوه و استفاده از غارهای موجود و مخفی قیلر و همچنین وجود مولفه های اقتصادی نظیر خاک غنی و حاصلخیز و آب و هوای مناسب ،می تواند عمده دلایل مورد قبول در شکل گیری اولیه کانون  جمعیتی قروه و علل الخصوص محله قیلر که موضوع بحث است باشد.

بطور کلی در بررسی سکونتگاهای روستای ایران می توان ذکرکرد: سکونتگاهها را در کنار رودخانه ها و دریاچه ها یا هرجا که دارای آب و خاک مناسبی بوده بناء می کردند ، مکان گزینی مناسب  اولیه یک روستا یا شهر نقش بسیار مهم و اساسی در توسعه آن سکونتگاه داشته است ، اگر امکان گزینی بصورت اصولی و با رعایت اصول و ضوابط صورت گرفته باشد ،طبعا شکل گیری آن کانون جمعیتی روند صعودی داشته است ، در خصوص قروه و محله قیلر نیز می توان بیان کرد:شکل گیری اولیه آن سوای عوامل طبیعی و وضعیت توپوگرافی و آب و خاک مناسب ، تلفیقی از عوامل طبیعی و مصنوعی در توسعه آن نقش آفرین و تاثیر گذار بوده است ، جانمای و انتخاب مکان مناسب با موقعیت ویژه و استراتژیک ،باداشتن دسترسی های مناسب ، و از همه مهمتر «قابلیت و توانمندی مردم شهر قروه ، خصوصا ساکنین محله قیلر قدیم در همزیستی مسالمت آمیز و ایجاد روابط خوب و تعاملات مناسب اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی با دیگران »که بنظرم نقش اساسی در جذب  مهاجران و جمعیت از هر سوی کشور با هر دین ، آئین ، مذهب ، زبان و آدابی ، و همچنین امکان سهل استقرار و اهتمام و همکاری در ایجاد مساکن ثابت برای مهاجران و پذیرا بودن آنان بدون کوچکترین تنش و ناملایمات و ناهنجاری اجتماعی دانست .

 

 پیوندهای اجتماعی و فرهنگی موجب گردهم آمدن انسانها در کنار یکدیگر و تشکیل یک محله می شود، ساختار کالبدی و اجتماعی شهر در پهنه گسترش آن و در نواحی مختلف متفاوت است و این تفاوتها موجب شده تا از دیر باز هر شهر بخش های مجزا و مختلفی داشته باشد که از نظر ساختار  اجتماعی ، فرهنگی و حتی اقتصادی نسبت به سایر قسمتها متفاوت باشد ، لذا به هر کدام از این بخشها یک محله گفته می شود که کوچکترین واحد کالبدی شهر نیز محسوب می شود.

محله بندی به نوعی به یک شهر هویت می بخشد و شهرهای تاریخی و قدیمی این هویت را از گذشته های دور برای خود حفظ کرده اند، به نحوی که اگر شهروندی سالیان متمادی در شهری با قدمت چندین دهه زندگی کرده باشد ،محله های آن و ویژگیهای هر یک از آنها را بخوبی می شناسد و نسبت به محل سکونت خود نیز حس تعلق و وابستگی پیدا می کند.

امروزه مشخصاتی برای محلات تعریف شده و حتی ضوابط جمعیتی یک محله ، حداقل 10 هزار و حداکثر 20هزار نفر را لحاظ نموده اند و پهنه هایی که بین 10 تا 20 هزار نفر جمعیت دارند را یک محله محسوب می کنند، مرز محلات نیز الزاماً باید منطبق بر عوارض طبیعی یا معابر شهری باشد.

محله همان هویت مکانی همه ما انسانهاست که بعد از توجه به شهر ، آن را برای تشخیص هویت فردی خود می شناسیم و خاطرات خود را در قالب آن محله در اذهان می پرورانیم ،بعبارت دیگر محله همان خانه هایی هستند که در کنار هم با صمیمیت قرار گرفته اند و تشکیل یک شهر را داده اند ، و همسایگی خانه ها منجر به همبستگی شده و فضای صمیمی را ایجاد کرده است، متاسفانه امروزه با گسترش روند شهر نشینی جایگاه محله های قدیمی نیز تغییر کرده و دیگر محله ها ، نه آن جایگاه و نه آن شکل و ظاهر گذشته را دارند و نه امکاناتی را که باید داشته باشند را دارند ، در نتیجه باعث شده بسیاری از افرادی که تعلق خاطری به محله خود داشته اند نیز آن را رها کرده و به محلات دیگر نقل مکان کنند .

همانطور که واقفید مکان سازنده بخشی از هویت افراد است ، اما امروزه مکانهای شهری از جمله محلات قدیمی متاثر از شهر نشینی و شهرسازی های جدید معنای واقعی خود را از دست داده اند که در نتیجه این فرایند باعث تضعیف هویت مکانی شهروندان امروزی شده  ، با وجود این ممکن است بعضی محلات قدیمی به مثابه عناصری هویت بخش به حفظ وارتقاء هویت مکانی شهروندان کمک کنند ، هویت مکانی یا هویت بر پایه مکان به معنادار بودن و اهمیت داشتن مکان برای ساکنان و استفاده کنندگان آنها، و همچنین به ادراک فرد از خویشتنش نیز کمک می کند ، فلذا هویت مکانی نشان دهنده اهمیت نمادین یک مکان به منزله مخزن احساسات و روابطیست که به زندگی هدف و معنا می بخشد بنابراین هویت مکانی به قول « ژرو شافسکی » به مثابه مولفه ایی از هویت خویشتن است که عزت نفس و حس تعلق به اجتماع را در فرد افزایش می دهد ، در واقع مکان سازنده بخشی از شخصیت و هویت افراد است که خود را با آن می شناسند و به دیگران نیز می شناسانند ، آنگاه که در باره خود می اندیشند خود را به آن مکان وابسته می دانند و آن مکان را بخشی از خود می انگارند وبا آن روابط عمیق برقرار میکنند.

امروزه «از دست رفتن مکان» به سر گشتگی و بیگانگی انسانها انجامیده است ، تقلیل سکونتگاه های انسانی به سرپناه ، بدون معنا و بی ثمر که کارکرد راستین خود یعنی مامن وماوا بودن را از دست داده ، به ایجاد بیگانگی منجر شده است که پیامدهایی چون از دست رفتن حس تعلق و  وابستگی را در پی خواهد داشت ،یکی ازمهمترین علل از دست رفتن هویت مکانی در شهرها، تضعیف نقش محلات است ، زیرا محله به منزله شاکله هویت بخشی به مکانهای شهری است به طوریکه « پاپورت » محله را ابزاری توصیف می کند که ساکنان با بهره گیری از آن هویت خود را باز می یابند وبه توانایی معرفی خود در سطح فردی یا جمعی می رسند.

محله قیلر یا یوخاره محله (محله بالا) نیز روزگاری برای خود برو بیا داشت ، محله ایی با آن خانه های گلی ، جوی های پرآب ، حیاط های بزرگ و همسایه های باصفا ، متاسفانه این روزها بسیاری از آنها بدست فراموشی سپرده شده و بقدری با سرعت شکل ظاهری خود را در حال مدرن شدن پیش می برد که دیگر نمی توان در چند سال آتی بعنوان یک محله قدیمی و سنتی از آن یاد کرد ، تعداد اندکی از آن خانه های قدیمی کاه گلی با تیرهای چوبی و دربهای چوبی کلون دار بجای مانده که هنوز حالت و شکل و شمایل قدیمی خود را حفظ کرده اند. 

در بررسی بافت محله قیلر(یوخاره محله ) ارتباط ذاتی ،کلی و ساختاری بین مذهب و فضای مهندسی شهری و مناسبات فردی و اجتماعی کاملا مشهود است ، می توان گفت محله قیلر، محله ایست که هسته اولیه شکل گیری شهر قروه را تشکیل داده است ، شکل گیری این محله نیز، دقیقا واجد همان خصوصیات اولیه شکل گیری محلات سنتی و قدیمی دیگرشهرهای کشورمان است .

سکونت در محله قیلر را  در دو برهه زمانی کاملا متفاوت می توان مورد بررسی و نقد و کنکاش قرار داد ، مرحله نخست :سکونت در محله قیلر از ابتدای شکل گیری کانونهای جمعیتی تا سال 1317 ( بعد از تاسیس بخشداری در قروه و انتصاب آقای کبودوند بعنوان اولین بخشدار قروه ،که وی در اولین اقدامش ،نسبت به احداث خیابان پهلوی (چمران فعلی ) از محل میدان اتحاد تا چهار راه حسینیه و ترغیب ساکنین محله قیلر به نقل مکان و احداث بناء ی جدید و استقرار واحدهای تجاری مسکونی در بدنه خیابان مذکور نمود که در نتیجه منتج به گسترش قابل توجه مساحت محله مذکور و احداث بناهای جدید و استقرار منازل در بدنه  خیابان چمران فعلی گردید و مرحله دوم :بعد از سال 1317 تا بحال را میتوان مورد بررسی و تحلیل و ارزیابی قرارداد .

در زمان مسئولیتم در شهرداری قروه ، بمنظور هویت بخشی و یا بهتر عرض کنم حفظ هویت، یوخاره محله و ساماندهی و تقویت عوامل موثر در شکل گیری و توسعه پایدار و متوازن محله ، همچون سایرنقاط برخوردار شهر و همچنین ارتقاء درجه شهرداری ( ارتقا درجه شهرداری در سال 1384 با پیگیری صورت گرفته از درجه 7 به درجه 8 ارتقا یافت) ، با جلب نظر بزرگان شهر و صاحب نظران نسبت به پیگیری جدی محله بندی شهرقروه و خصوصاً محله قیلر اقدام نمودم که در نهایت با طی پروسه و فرایندی بسیار طولانی ، در ادارات مختلف خصوصا، استانداری ، سازمان مدیریت استان، سازمان شهرداریها و ... ،مع الوصف با تصویب در وزارت کشور و ابلاغ توسط آقای سیدعبدالواحد موسوی لاری وزیر کشور وقت در سال 1384  موفق به محله بندی شهر گردیدیم ، که بنظرم اولین گام در حفظ و صیانت از بافت قدیمی و ارزشمند شهری و شناخت و تمرکز بر ارائه خدمات متناسب و درخور در آن محله است و عملا ً نیز امکان اجرای طرحهای همچون بازآفرینی شهری و یا طرح بهسازی و نوسازی بافتهای فرسوده و با ارزش شهری و.... را فراهم می نماید.

 
 

محله قیلر در آن زمان دارای جمعیت 11500نفر و مساحت تقریبی 125 هکتار بود.

 

 

 

در بررسی معماری واحدهای مسکونی محله قیلر قدیم می توان گفت: اغلب خانه ها یک طبقه و شبیه هم با دیوارهای خشتی و با سقف های تیر پوش و حیاط های بزرگ که معمولا دارای دیوارهای کوتاه ، وجه اشتراکشان داشتن تنور در حیاط یا در یکی از اتاقها بود، مصالح ساختمانی اکثر  خانه ها خشت و یا سنگ و لاشه سنگ بوده و در ساخت بیشتر دیوارها از گل رس به شکل خشت مربعی استفاده می شده که بدلیل واقع شدن در بافت کوهستانی همواره دیوارها بسیار قطور و گاهی تا عرض یک متر نیز لحاظ می شده ، بام همه آنها نیز تیر چوبی و گل اندود که هرساله بالاجبار  برای جلوگیری از نفوذ آب باران و برف آنها را مجدداً کاهگل مالیده و مرمت و تعمیر می نمودند تا از گزند سرما محافظت شود و بعدها نیز آجر و تیرآهن به جمع  مصالح ساختمانی موجود اضافه شده است.

نمای خانه ها را بخاطر اینکه ظاهری آراسته و خاص داشته باشند ،گل خاک سفید می مالیدند تا شکل مطلوبتری بخود بگیرد و داخل خانه ها را نیز با خاک سفید یا کاه نونوا می کردند ( استفاده از خشت بخاطر صرفه جویی فوق العاده آن دربحث جلوگیری از هدر رفت انرژی ، گرما و سرما موثر بود و سفید کاری خانه ها علاوه بر آراستگی نما ، دیوارهای خانه های گلی عایقی بسیار مناسبی در برابر گرمای سوزان آفتاب و سرما و باد و باران بودند و عملا جلو نفوذ گرمای خورشید به لایه های درونی دیوار و در نتیجه گرم شدن داخل خانه ها را می شدند ، فلذا  پس از اینکه خورشید غروب می کرد گرمای ذخیره شده در دیوارها بتدریج در طول شب به داخل خانه انتقال داده و از سرد شدن بیش از حد خانه جلوگیری می کرد).

خانه ها دارای پنجره های چوبی که دارای نقش و نگارزیبا بودند ، اکثرا  نیز دارای زیرزمین و یا سیزان ، طویله و سرداب (که محلی برای نگهداری مواد فاسد شدنی) بودند و در داخل    حیاط ها نیز باغچه هایی برای کشت سبزیجات و همچنین محلی برای نگهداری موقت حیوانات به نام کوتان داشتند(متاسفانه در سالهای اخیر با کمبود زمین خام و آماده ی ساخت در بافت مرکزی شهر و افزایش تقاضا برای واحدهای کوچک و کاهش سطح زیر بنا منازل با تفکیک واحدهای مسکونی در بافت های مرکزی و محله های قدیمی شاهد از بین رفتن آن حیاط های بزرگ و زیبا وبا مصفا هستیم).

در خانه ها هشتی هایی که سقف هایش اکثرا پر بود از خوشه های انگور آویزان و در ورودی خانه ها دربهای کوچک و دو لنگه چوبی که دارای کلون و کوبه هایی که صدایش اهالی خانه را از جنسیت فرد پشت در مطلع می کردند ، کلونهایی که امروزه جایشان را به آیفونهای تصویری داده اند ، در چندین کوچه یوخاره محله ( محله بالا) ، خانه های قدیمی دارای « نقب» بودند بطوری که نقب ها از راه زیر زمین و سیزان چندین خانه را به هم متصل می کردند ، به علاوه کنج هایی برای مخفی شدن و مخفی کردن اجناس وارزاق داشتند .

همچون اکثر محلات شهرهای کشور ،محله قیلر نیز دارای کارکردهای مختلف اجتماعی ، اقتصادی و حتی نظامی نیز بوده ، مسجد و حمام در مرکز محله قرار داشت ، بنظر می رسد بدلیل اینکه ساکنین بتوانند خود را در مقابل تعرضات احتمالی حفظ کنند ، خانه های محله را با رعایت و لحاظ الزامات امنیتی به مانند جامعه ای بسته ساخته بودند ، بطریقی که اکثر خانه ها بهم ربط داشتند، تا در اتفاقات و تهدیدها بتوانند همدیگر را محافظت و یا حداقل اطلاع رسانی کنند ، لذا میتوان گفت بنوعی درون گرا نیز بوده اند ، اکثر درب ها و پنجره ها بدرون حیاط  بوده و بدلیل رعایت مسائل فرهنگی و اجتماعی ، حیاط خانه ها خیلی به بیرون دید نداشته است ،تنگ و تاریک طراحی کردن کوچه ها نیز بدلایل امنیتی بوده که در مواقع ناامنی و هجوم بیگانگان و راهزنان محلی ، عبور به محله به سختی صورت گیرد و در فواصل معینی طاقهایی می ساختند تا مهاجمان سوار بر اسب نتوانند در آن تاخت و تاز کنند  و معمولا برای امنیت بیشتر در یک کوچه طویل در چند نقطه کوچه ها را بن بست طراحی می کردند و درب سه الی چهار خانه نیز  در هر یک از آنها باز می شده است ،

در گذشته در بسیاری از همین کوچه ها درختان تنومند و کهنسالی وجود داشت که مردم محل در زیر سایه و خنکای آنها استراحت و وقت گذرانی می کردند و از حال و احوال و اوضاع هم باخبر می شدند که متاسفانه امروزه خبری از آن درختان نیست! ، محله قیلر بدلیل قدمت و اعتبار خاصی که نزد قروه اییها داشت در محرم و اعیاد مذهبی و جشنها یکی از پایگاه های مهم مذهبی شهر محسوب و هیاتهای سینه زنی ، زنجیر زنی ، تعزیه و علم کشی و کوتل با آیین و رسوم خاصی که آمیخته به مقدسات و فرهنگ دیرینه مردم محل بود انجام می گرفت است.

محله قیلر دارای چندین واحد آموزشی و مدرسه قدیمی بود که دختران و پسران قدیم و پدربزرگان و مادر بزرگان فعلی شهرمان خاطرات شیرین و فراموش نشدنی از آن مدارس و معلم ها  دارند ، مدرسه چهارم آبان پایین تر از مسجد یوخاره محله (امام سجاد فعلی) و روبروی مغازه دایی کریم معظمی و همچنین مدرسه ناهید که اولین مدرسه شهر قروه بود که در خانه های واگذاری مرحوم میرزا رضا ملکی در جوار مغازه اش و معلم هایی که نامشان برای همیشه ماندگار خواهد ماند :

آقایان هدایی ،حاج حسن جلیلی ، آدمی، فدایی ، منجمی ، الله کرم احمدی  ،حمزه عراقی ، ،فیروزدهقان، حسن سلطانی (ازایشان بعنوان موسس کتابخانه های عمومی قروه نیز یاد می شود ) ،فیروزبر ، عزت یار(معلم و رئیس اداره فرهنگ) ، رجبی ، دادفرما ،و....

و خانم ها: کُرد ، بهمنی، باوفا ، دانشور ، شهین سپهر آرا و...( چون خانم شهین سپهرآرا آموزگارمدرسه و همسرشان آقای دادفرما همزمان معلم همان مدرسه بودند و خواهر خانم سپهرآرا بنام ناهید در همان مدرسه محصل بوده و در نوجوانی فوت می کند،لذا اسم مدرسه را بنام ناهید نامگذاری می کنند) و (بناء مدرسه چهارم آبان نیز که محل سکونت رئیس اداره مالیه بود بعد از انتقالی از قروه به اداره فرهنگ وقف نمود) و سالها بعد نیز مدرسه دیگری نیز بنام افسرساخته  و به جمع مدارس محله اضافه گردید و جمعاً محله قیلر دارای همان سه مدرسه بود.

مکتب داران آن روزهای قروه در محله قیلر ، قبل از تاسیس مدارس جدید مدرن که بدون اخذ وجهی در منزل شخصی خود و در کنار مشاغل کشاورزیشان، نسبت به امر خطیر سواد آموزی و همچنین آموزش و تلاوت قرآن کریم  به کودکان و نوجوانان قروه اقدام می نمودند « آقایان کربلایی بایرام خان رحیمی وهمچنین اسدالله جعفری» پدر آقای عقیل جعفری بودند که بعدا به استخدام اداره فرهنگ درآمد.

در سال 1341 با پیگیری جدی و تصویب انجمن دوره سوم شهر ( آقایان سید عباس اجاقی، یعقوب ابراهیمی ، علی اکبر حنیفی، محمد علی نجفی، یداله مرادی ، سید جمال الدین حسینی ) و در زمان تصدی شهرداری آقای محمد علی یعقوبی و همت شهرداران بعدی با اختصاص زمینی از اراضی جای خرمن عمومی قروه در خیابان بلوار امام خمینی فعلی روبروی بانک ملی ( محل فعلی اداره برق شهرستان قروه) و خرید دیزل ژنراتور و سایر تجهیزات مربوطه و احداث موتور خانه ، حوضچه ، استخر آب مربوطه و تیر گذاری و احداث خطوط انتقال و شبکه توزیع و واگذاری  انشعابات برق به اهالی محله قیلر زیر نظر شهرداری قروه اقدام گردید،که بنام کارخانه برق نیز مشهور شد( اولین انتقال برق موقت به منازل قروه مربوط به برقدار کردن خانه های محلات همجوار آسیاب دیزلی بلاکستون مرحوم میرزا رضا ملکی بود) و سالها بعد نیز با استقرار اداره برق در شهرستان قروه ، توزیع برق به این اداره محول گردید .

در سال 1344 نیز با تصویب انجمن دوره چهارم شهر ( آقایان محمد علی یعقوبی ، یعقوب ابراهیمی، علی اکبر حنیفی ، یداله مرادی ، سید عباس اجاقی ) و در زمان شهرداری آقای عیسی احمدی و همت شهرداران بعدی و با تامین قسمت اعظم اعتبار توسط استانداری کردستان و همکاری اداره عمران ملی ،ابتدا با حفر یک حلقه چاه نیمه عمیق ( دهانه گشاد) در محله فعلی چشمه های آب سراب ( هنوز بقایای آن باقی مانده است) و حفر کانال و لوله گذاری قسمتی از مسیر، قصد تامین و انتقال آب شرب بهداشتی به محله قیلر را داشتند که با ایجاد مشگلات اجتماعی توسط زارعین و صاحبین حق آبه و نارضایتی و مخالفت جدی و ممانعت از انجام کار مواجه، که مجددا ً با احداث مخزن زمینی بتنی چهل متر مکعبی در انتهای خیابان مدرس غربی فعلی و حفر یک حلقه چاه در اراضی اطراف میدان فرمانداری فعلی ، نسبت به احداث موتور خانه و لوله گذاری خطوط پمپاژ و انتقال آب و واگذاری اشتراک آب شرب بهداشتی در محله قیلر زیر نظر شهرداری قروه اقدام گردید که اولین آبرسانی آب شرب بهداشتی اهالی قروه نیز محسوب می شود(در سال 1372 با تاسیس شرکت های آب و فاضلاب ،انجام امور آب وفاضلاب از شهرداری انتزاع و به اداره آب و فاضلاب محول گردید).

با احداث خیابان حسینیه در ضلع غربی محله قیلر در حدود مرز منازل  مسکونی و باغات موصوف به باغ امام و واگذاری قطعه زمین توسط مرحوم آقای علی محمد ملکی ( مشهدی علمَمَد) نسبت به احداث غسالخانه در نزدیکی خیابان حسینیه روبروی اداره دامپزشکی فعلی ) توسط شهرداری و با مشارکت مردم اقدام گردید.

احداث اولین مسجد قروه نیز در محله قیلر بود که مردم بعنوان مسجد یوخاره محله می شناختنش ، که بعدها نیز بنام مسجد امام سجاد (ع) نامگذاری و نامیده شد،  بانی خیر احداث و هیئت امناء آن نیز آقایان کربلایی یعقوب علی عسگری ، عیس امانی و علی محمد ملکی و غیره بودند، که محل برگزاری مجالس ختم و عزاداری های محرم و اجتماعات و تصمیم گیریهای عمومی مردم بود ، سالها بعد نیز با گسترش محله قیلر و ازدیاد جمعیت و سکونت مهاجرین جدید ، به همت آقایان حاج روح اله مرادی و غلامرضا رضایی و خیراله مرادی و دیگران  ، مسجد دیگری در محله قیلر احداث که به نام مسجد امام رضا (ع) نامیده شد، چندین سال بعد نیز مسجد پایین محله که مسجد جامع نامیده شد به همت آیت الله سید ابوالحسن موسوی همدانی و بعدها حجت الاسلام کرمانی احداث و بازسازی گردید، موذن و مداح مسجد یوخاره محله نیز آقایان کربلایی باقر حنیفی ، خداوردی ملکی ،عبدالله عراقی، ابراهیم الهیاری و بعدها نیز آقایان رضا الهیاری ، محمدرضا ملکی و اکبر نجفی بودند ، اولین معمم  و روحانی که بعنوان موذه و مبلغ دینی در قروه ساکن شد ، حجت الااسلام صالحی بود که در کسوت امام جماعت مسجد یوخاره محله ( امام سجاد (ع)  مشغول فعالیت گردید و از وی بعنوان سردمدار مبارزه علیه بهائیت نیز نام برده میشود) و سالها بعد نیزآقایان  شیخ احمد عراقی و برادرش و شیخ سید علی ولی نیا که هر چهارنفر نیز اهل شهر سنقر بودند و بعنوان روحانی و مبلغ دینی در قروه ساکن شدند، «چاوش خوان» محله نیز آقای سیدحسین حسنی پدر آقایان سیدمحیط  و سید عبدالمطلب بود (چاوش خوانی : آواز و شعرخوانی مذهبی مخصوصی که در منقبت ائمه و در بدرقه و پیشواز زائران اماکن زیارتی کربلا و مشهد می خواندند که در اکثر شهرهای و محلات قدیمی و مذهبی کشور متداول بوده  و ایشان جاوش خوان قافله محله قیلر بوده است ).

محله قیلر دارای چهار باب آسیاب آبی که بصورت مشترک متعلق به خوانین محلی بود که هر ساله به افراد محلی به اجاره واگذار و مورد استفاده عموم مردم محله قیلر و روستاهای اطراف قرار می گرفت ، آسیابها با استفاده از فشار و حجم آبی که از چشمه سراب خارج می شد کار می کردند، براستی میتوان گفت: که آسیاب های آبی گنجینه های ارزشمند بجای مانده از نسل کهن ، برای نسل امروزی بودند ، جریان آب و سایش سنگها و چرخش پره ها و ریزش آب از آن جلوه های از هنر و معماری مردمان شهرم بود(جریان آب ذخیره شده پره های سنگ آسیاب را به حرکت در می آورد سنگهای آسیاب از نوع مقاوم و به شکل مدور هستند که یکی ثابت و دیگری متحرک است ، گندم یا جو ، از روزنه ایی به مرکز سنگ هدایت می شد و بر اثر سایش و حرکت سنگ بالایی بر سنگ پایینی ، گندم به آرد تبدیل می شد)، سه آسیاب  در محل ابتدای بیشه زارهای سراب و آسیاب دیگر نیز در نزدیکی مسجد یوخاره محله قرار داشته است، تعمیر وسرویس و تیز کردن سنگهای آسیاب ها توسط استاد الله بخش صالحی و نوروز صالحی و استاد محمدرضایی مشهور به ممددادا انجام می گردید و سالها بعد نیز تعمیر آسیاب دیزلی مرحوم میرزا رضا ملکی نیز توسط استاد غلامرضا ملکی انجام می گرفت (خوانین و بزرگ زمین داران قروه چهار نفر بودند که سرجوق سهم املاک اراضی خاندان معتمد هاشمی آقای حبیب اله ملکی ، سرجوق سهم املاک و اراضی خاندان میرمحمودحسینی(اوقاف) آقای  سیدعباس اجاقی ،سرجوق سهم املاک و اراضی خاندان آصف وزیری یا ملوک خانم آقای میرزافرج اله عبدی ،سرجوق سهم  املاک و اراضی خاندان معتمدوزیری آقای میرزا موس صمدی بودند ، (جوق یک واژه تورکی و به معنی گروه و دسته است) ، کدخداهای  محله و قروه نیز آقایان کدخدا شکراله صمدی ،کدخدا محمدسعید ملکی، کدخدا مختار زارعی ، کدخدا شعبانعلی قاسمی ، کدخدا فرج اله الماسی بودند. 

یوخاره محله دارای چندین قهوه خانه و یا بعبارتی چایخانه و یا رستوران سنتی کوچک بود که مسن ترها و مردان محله جهت هم صحبتی و تعاملات اجتماعی و سرگرمی و گذراندن وقت و نوشیدن چای در آن حضور می یافتند که قدیمی ترین آن متعلق به آقای محمد علی همتی (در محل خیابان کارگر فعلی ابتدای کوچه شهید فعله گری ) بود که پاتوقی برای تجمع گروه های آشیق خوان که از شهرها و روستاهای همجوار خصوصا ً منطقه مهربان شهرستان کبودرآهنگ جهت مشاعره و آشیق خوانی که به قروه می آمدند بود، قهوه خانه های دیگر نیز متعلق به آقایان ابراهیم عباسی معروف به ابراهیم بشیر و ابراهیم زارعی و  حسین خالدیان بودند.

در محله قیلر ( کوچه فروس ،محل حمام  عمومی بازسازی شده جهاد سازندگی فعلی و در نزدیکی مسجد امام سجاد (ع) و یا جلو اداره مالیه ،مدرسه 12 فروردین فعلی ، در کوچه مسجد امام سجاد ) ،برسم سنت همه ساله در فصول معینی از سال ، معمولا فروردین بعد از سیزدهم و فصل پاییز بعد از فراغت از برداشت محصولات کشاورزی ، در موعد معین تعیین شده با اعلام جارچی محله ( فردی به نام جارچی در اکثر محلات درقدیم انتخاب می کردند، که در مناسبات مختلف همچون عزا، عروسی و اتفاقات جار می کشید و اطلاع رسانی می کرد، که در آن زمان آقای حبیب اله ملکی فرزند نصراله جارچی وقت محله قیلر بود) و مردم گروه گروه با تجمع گسترده ی همه اقشار ،زن ،مرد و خصوصا جوانان ، با نواختن ساز و دهل و اجرای موسیقی های محل توسط مطرب ها به استقبال ورود پهلوانان، کشتی گیران ، مردان قوی پنجه و پر آوازه عصر خود و نامداران منطقه و شاید کشوری در محل یاد شده می شتافتند ، پهلوانان حاضر نیز در محل با انجام حرکات زیبای نمایشی و ورزشی و رجز خوانی مطالبه مبارز و حریف می کردند.

تعزیه گردان و شبیه خوان محله نیز آقای کربلایی حبیب الله الهیاری فرزند کربلایی رستم (وفات 1343) بود که هر ساله در ایام دهه اول محرم با مدیریت و ساماندهی گروه ، مراسم تعزیه را در محل محوطه جلو اداره مالیه (مدسه چهارم آبان یا دوازده فروردین فعلی ) با روایتگری وقایع عاشورای حسینی و رنج و اندوه و مصیبت وارده بر کاروان اهل بیت و همچنن معرفی شهداء کربلا برگزار می کردند ، که خود ایشان نقش شبه شمر و فرزندانش آقایان اسماعیل و رضا نیز نقش شبه حضرت علی اکبر و علی اصغر(ع) را بدرستی نقش افرینی می کردند که مورد استقبال بی نظیر محبان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در محله قرار می گرفته است و در پایان مراسم نیز مطابق سنت هرساله همه مردم قروه و خصوصا شرکت کنندگان در مراسم تعزیه مهمان سفره نذری خانه مشهدی علی محمد ملکی بودند.

«مطرب های » معروف محله  روانشاد آقای شاحسین سلیمانی و فرزندانش بودند ،آقایان ابراهیم مشهور به حاجی (دهل زن قهار) وغیبعلی (کمانچه زن چیره دست و سورنا نواز بی نظیر) و یوسف مشهور به بال بال ، گروه نوازنده و خواننده کاملی بودند که با نواختن سازهای اصیل ایرانی و خواندن آوازهای محلی ترکی و کوردی ،مردم محله را به نشاط می آوردند ، مهارت و خلاقیت های فردی و گروهی آنان ، درکنار جذبه و محبوبیت و شخصیت فردیشان ،حال و هوای مردم سختکوش و  پرتلاش یوخاره محله را با نغمه های طرب انگیز و دلکش تغییر می داد و در جشن  ، شادی  ،  عروس ها و برداشت محصول و مناسبتهای آغازین سال عالی می نواختن و شادی می آفریدند ،

 

دونمونه از ترانه ها  فولکلور که به گویش ترکی قروه ای (آغوز غربی) ساخته و در شادی ها می نواختن و می خواندند بشرح ذیل است:

نمونه دیگری که میتوان ذکر کرد: 

 ماه مبارک رمضان در باور مردم قروه از جایگاه والا و ویژه ای برخوردار بود و آداب و سنن ارزشمند و ماندگار زیادی در محله قیلر در ایام ماه مبارک رمضان انجام می گرفته است ، در هنگام سحری شاهحسین سلیمانی به اتفاق فرزندانش بر پشت بام مسجد سحری نوازی می کردند( ساز سرنا یا کرنا کوتاه ، همراه با دهل جهت اطلاع رسانی و شاید بیدار باش مردم می نواختند) و آقایان محمدبهرامی (محمدبیرام خان ) و کرم ابراهیمی نیز بر پشت بام مسجد یوخاره محله با صدایی بسیار گیرا و نافذ « سحری خوانی» و ذکر دعا و مناجات و اشعار عرفانی می کردند ، از آنجا که این رسوم با باورهای اعتقادی و فرهنگی آمیخته شده بود اهمیت فراوانی نیز نزد مردم محله داشته است.

عاشیق فرد یا گروهی نغمه سرای حماسی بودند که نواهایشان عمدتا انتقال دهنده ، فرهنگ و ترویج ارزشها  و سنن کهن فرهنگی قوم خویش بود ، در یوخاره محله زنده یاد عباس ملکی و آقای قوچعلی معظمی عاشیق خوانانی بودند که به تشویق و دعوت مرحوم حاج روح الله مرادی و دیگران درقهوخانه محمدعلی و یا مجالس به اجرای هنر ذاتیشان و رموز عاشیقی و ادبیات شفاهی خوانی با نواختن ضرب ودف و یا ساز سرنا می پرداختند و بیشتر داستان های «کوراوغلو» ،  بیان زندگی و ماجراهای شاه اسماعیل و شاه عباس صفوی ، داستان «عباس و گولگز» ، «غریب و صنم» ، «اصلی وکرم »را بیان می کردند (شرح عاشیق خوانی مرحوم عباس ملکی را به تفصیل و بصورت مجزا در مقاله  «عاشیق عباس ملکی » در سایت قرار داده شده است). 

 توزیع و استفاده عادلانه آب در یوخاره محله ، شبکه ای بسیار پیچیده  از همکاری و تعاون را بوجود می آورد که در نوع خود کم نظیر و مثال زدنی بود ، شیوه محاسبه و جمع آوری و پرداخت هزینه های عمومی محله همچون پرداخت حق و حقوق میراب و چوپان وعسس و... بسیار قابل تامل است ، مشارکت مردم هرساله در انتخاب  میراب بعنوان مقسم آب و شیوه  ،لایروبی نهرها و جوی های طولانی انتقال آب از مبدا چشمه های سراب و بلاغ و قنوات خالصه و جنیان  تا مقاصد در چندین مسیر ،و کیلومترها دورتر(باغ ها و بیشه زارهای سراب ،باغهای امام در مسیر راه سریش آباد و باغهای دره علممد در مسیر روستاهای قصلان و امین آباد) ، نشانگرجلوه های زیبا و ابعاد مختلف مشارکت  و سرمایه اجتماعی همچون تعامل ، مشارکت ، مسئولیت پذیری ، انسجام و اعتماد ، در مدیریت و اداره محله بود ،میرابهای قدیم محله نیز آقایان براتعلی آزادی  فرزند رسول و عباس سلیمانی بودند ، امروزه سرمایه اجتماعی نقش بسیار مهمتری از سرمایه فیزیکی و انسانی در  جوامع ایفا می کند و به یقین شبکه های روابط جمعی و گروهی عامل انسجام بخشی  میان انسانها و سازمانها  می باشد ، در غیاب سرمایه اجتماعی سایر سرمایه ها اثر بخشی خود را از دست می دهند ، (لازم بذکر است نهرها و جوبهای فوق الذکر بعدها در زمان شهرداری شهید بزرگوار محمد عزیزی شفا  که خود ساکن محله قیلر بود پوشانیده و جمع آوری گردید).

ذکر نام تعدادی از صنوف  پررونق آن روزهای یوخاره محله و یا آوری و بیان نام متصدیان آنها ، پدران و مادران ،بزرگان و مفاخر خانواده های امروزی ما  و محله  ، سوای از اینکه در چه جایگاه و مرتبه و موقعیت اجتماعی که قرارداشتند ،صنوفی که علاوه بر انتفاع مادی و کسب درآمد، موجبات رونق و انجام امور اقتصادی و رفاهی و خدماتی محله را نیز فراهم می نمودند ، شغلها و پیشه های که وجودشان در آن زمان در محله بسیار مفید و لازم  و موثر بود ، و قطعا همت و تلاش آنان نیز موجب فخر همه فرزندان و نوادگان امروز آنان خواهد بود ،

مامای محله خانم گوهر گوهری مشهور به گوهر عمه ،مادر آقای شاداله گوهری و همچنین خانم پیروزه عسگری همسرآقای عباس ایپگی و خانم معصومه سنگین آبادی مشهور به باجی معصومه مادر آقای سیف اله سنگین آبادی و خانم زهرامرادی خواهرحاج روح الله مرادی بودند

کربلایی یعقوبعلی عسگری نیز در کارگاه خانگی «نُقلهای» خوشمزه محلی که،کام همشهریانم را  شیرین و وصف آن در دورهمی ها ،نَقل مجالس و ورد زبان آنان بود 

حمامچی محله نیز آقای محمد سرهنگی و عباس ایپکی 

آهنگر محله آقای استاد قربانعلی پرباله پدر آقای خلیل پرباله 

آرایشگرمحله آقای علی اکبر صادقی

طبیبان سنتی و گیاهان دارویی و داروفروشان و پزشکان محله نیز آقایان صبحیان ،سعید عرفان و سعید شیخی وسالها بعدبرادران اوصافی 

قصاب محله نیز آقایان کربلایی حبیب الهیاری(کله حبیب )و میرزا عبدالکریم صادقی

عسس یا نگهبان (عطاس) محله نیز آقای اسماعیل بیگلری فرزند بیگلرخان (اسماعیل بیلل)  

باغبان محله نیز آقای سید حسین حسنی پدرآقای سید محیط 

اولین نانوایی محله نیز که در کوچه شهید احمدرضا فعله گری قرارداشت، متعلق به آقای دادا مودتی بود که بر اثر نزاع بقتل رسید

نعل بند محله آقای استاد علی یالپانیان بود

خیاط های محله نیز آقایان استاد رشید رشیدامیری مشهور به استاد رشه و آقای استاد غلامحسین هوشیدری پدرآقای مهندس فرشید هوشیدری بودند 

عکاس محله نیز آقای استاد ابراهیم و بعدها نیز آقای عبدالحمید ملکی  بودند 

چوپانهای محله آقایان اسماعیل رامین و حسین احمدی مشهور به حسین لیلی و کریم میرکی بودند

قنوات جنیان و خالصه  و چشمه های سراب و همچنین چشمه واقع درابتدای خیابان رئوفی (مشهور به بلاغ) تنها منابع تامین آب کشاورزی اهالی محله قیلر بودند که مردم محله بامشارکت و همکاری جمعی تمامی کشاورزان ، بمنظور اعمال مدیریت درذخیره و توزیع و مصرف آب با استفاده از مصالح محلی همچون لاشه سنگ ، خاک رس ،  کاهگل ، مصالح آهکی یا ساروج نسبت به احداث و مرمت سالیانه  ،حوضچه های ذخیره آب کشاورزی (گول) اقدام می نمودند که محله قیلر در آن زمان دارای چهار باب حوضچه ذخیره یا همان گول بود که یکی از آنها در محل فعلی دبیرستان فاطمه الزهرا که توسط خیر بزرگوار آقای محمدحاج همتی احداث گردید (ایشان دراقدامی خیرخواهانه هزینه سفر انجام حج واجب خود را جهت احدات حوضچه ذخیره آب کشاورزان محله صرف می کند) ، گول یا حوضچه دوم نیز در محل بانک ملی شعبه مرکزی فعلی قروه  قرارداشت(بلوار امام خمینی روبرو اداره برق ) و حوضچه سوم نیز در جوار قنات خالصه قرارداشت ، باگسترش شهرنشینی و تغییرکاربریها وتبدیل اراضی کشاورزی به مسکونی ،دو حوضچه اول کاملا تخریب و حوضچه خالصه فعلا بقایای آن برقرار است ،گول چهارم نیزمشهور به «گورگوله »بود ، در محل شهرک فرهنگیان فعلی قرار داشت ، که با هدایت روان آب های باران و برف زمستان و بهار از محل رودخانه فصلی جنیان بوسیله کانال و نهر ذخیره آب انجام می گرفت و در فصل بهار و تابستان آب ذخیره شده ،اراضی مسیر را تا راه فعلی روستای قصلان را آبیاری می کردند ،حوضچه ها ذخیره آب کشاورزی در هر منطقه کشور بنام و اصطلاح خاصی نامیده میشود مثلا در شهرستان تویسرکان همدان بنام ایسیل شناخته شده است ،حوضچه ها در زمان خود و شاید اکنون هم از بهترین و مناسب ترین روشها و ابتکارات در نگهداری و ذخیره سازی آب مورد نیاز کشاورزان  می باشد ، لذا می طلبد با عنایت به کاهش قابل توجه نزولات آسمانی و کمبود شدید منابع تامین آب کشاورزی ، به مقوله احداث حوضچه ها با مصالح جدید عایقهای پلیمری ژئوممبران اهتمام ویژه ای داشته باشند. 

با افزایش  خانوارهای ساکن محله قیلر و لزوم احداث و گسترش شبکه های معابر عمومی با تصویب انجمن دوره پنجم شهر ( آقایان اقبال ملکی، اقبال ابراهیمی، عباسعلی کرم پور، محمد علی یعقوبی، قاسم الهیاری) و درسال 1348 در زمان شهرداری آقای کرم ابراهیمی نسبت به احداث بلوار رئوفی و همچنین خیابان مدرس غربی فعلی در اضلاع شرقی و جنوبی محله قیلر اقدام گردید که دراحداث معبر ضلع جنوبی که عملا در مرز منازل مسکونی و ابتدای بیشه زارها وباغهای سراب ایجادگردید ، درخت گردو تنومند و کهنسال متعلق به آقای مختار عظیمی نیز قطع میشود که مورد اعتراض اهالی  واقع گردید.

تعدد کوچه ها در محله قیلر که به منزله شاهرگ حیاتی ، ارتباطی عبور و مرور مردم به حساب می آید بسیار نمایان و قابل توجه است ، بزرگترین معبر و کوچه ایی که در  محله قیلر که از ابتدای ضلع جنوبی محله ، از بیشه زارهای سراب آغاز و امتداد آن تا خیابان حسینیه فعلی ادامه داشت  و درگذشته جوی و نهربزرگی که مسیر اصلی عبور و انتقال آب  به باغات موصوف به باغهای امام بصورت رو باز در آن برقرار بود ، دراواخر سال 1383 واوایل سال 1384 تقریبا تمام کوچه های خاکی محله قیلر به همت همکاران سختکوشم در شهرداری قروه آسفالت و جداول و جوبهای هدایت آبهای سطحی آن نیز بازسازی و مرمت گردید و محله تقریباشکل ظاهری  مناسب و قابل قبولی بخود گرفت.

محله قیلر دارای ویژگیهای خاصی چون ، مکانی گسترده با جمعیت تقریبا کم بود، ساکنانش بیشتر قوم و خویش هم بودند، روابط عاطفی در میان آنان بدور از هر گونه تعصبات مذهبی و زبانی حرف اول را میزد ، واژه همسایه به معنای واقعی کلمه در آنجا نمود عینی داشت، عروسیها و عزاداریهایش همه گیر و غم و شادیهایش  برای همه بود ، خیر و خیرات و نیک اندیشی در میان ساکنان بسیار رواج داشت ، تقریبا به جرات میتوان گفت که هر کوچه و خانواده برای خودش بزرگ و ریش سفید و حلال مشگلات داشت که نزد همه محترم و عزیزبودند.

 بازی ها و ورزشهای دسته جمعی و گروهی محله ،صمیمیت و سادگی و حتی دعواهای بچه ها درکوچه ها، باهم بودنها، واقعا صبر و تحمل آن مردم مثال زدنی و فراموش نشدنیست، هنوز هم از درون دیوار خانه هایشان می توان صدای شادمانی کودکان و راز و نیاز پدران  ومادر بزرگ هایمان را شنید ، وقتی پای صحبت  و نقل خاطرات شیرین بزرگان و کهنسالان شهرمان می نشینیم ، یوخاره محله را به چشم تکه ای از سرزمین گم شده خود که جوانی و گذر عمر  و روزهای خوب و بدشان را در آن سپری کرده اند به نیکی یاد می کنند ،میتوان گفت اهالی  محله قیلر کشاورزان ، دامداران و باغداران و خرده مالکینی بودند که سالیان سال در کنار هم کاشتند و برداشتند و این مردم مهربان فارغ از تجملات شهری ، چه زیبا زیستند.

هر نقطه از محله برای هریک از ساکنانش دارای قداست وارزش و احترام خاصی بود ، شاید یک فرد و یا خانواده به هر دلیلی اقدام به تغییر محل زندگی چندین ساله خود می کرد ، اما نام آن محل ، علیرغم تغییرمحل سکونتش، بروی آن فرد باقی می ماند، محل زندگی هر فرد مثل یک شناسنامه است که باید به آن بالید ، لذا باید توجه داشت که ازدست رفتن هویت محله موجب کمرنگتر شدن تعلق خاطر شهروندان به شهرها شده و همبستگی اجتماعی بشکل قابل توجهی کاهش می یابد ، استحاله انسان شهری در میان سنگ و آهن و خیابانهای شلوغ و پر ترافیک ، آپارتمان ها و آسمان خراشها معضل زندگی امروزه شهری است ، که روز به روز تهی تر از مناسبات اجتماعی می شود ،طی سالهای اخیر با رشد شهر نشینی مدرن ، سبک زندگی مردم نیز تغییرات محسوسی داشته و کارکردهای محله ها تقریبا از بین رفته و یا بسیار کم رنگ شده  که تاثیرات این موضوع را میتوان در تغییر ارزشهای فرهنگی و مناسبات اجتماعی اعم از مردمداری ، همسایه داری ، صله رحم ، همدردی و ..... مشاهده کرد ، موضوعی بسیار مهم که برای جامعه ایرانی یک زنگ خطر جدی محسوب می شود .

امروزه شاهدیم اهالی قیلر هنوز هم در بسیاری از موارد با همان سبک و سیاق قدیمی و سنتی  زندگی می کنند ، اینجا همه چیز زیبا و قشنگ است ، شاید خیلی از قدیمی های محله همچون بزرگان و نیاکان خانواده های: حنیفی ، صمدی ، ملکی ، الهیاری ، مرادی ، عسگری، نعمتی، یعقوبی، زارعی، ابراهیمی، خادمی و طاهری ،سرهنگی ، ایپکی ، امانی ..... درمیان ما نباشند و ایفاد آنان در محله های دیگر و یا به شهرهای دیگری مهاجرت کرده باشند ،لیکن یکی از نقاط مثبت این محله این است که همه آنانی که باقی مانده اند و یا از جای دیگری به اینجا آمده اند بومی محسوب می شوند و میتوان گفت بازمانده های ازهمان نثل ساکنان قدیمی محل هستند ،متاسفانه این محله قدیمی و سنتی امروزه حال و هوای خوب و خوشی ندارد  و تعدادی ازمردم شهرمان و همچنین مسئولین امر بخاطر ظاهر فرسوده و کم رنگش  به آن اهتمام و توجهی ندارند!! و این در حالی است که  محلات قدیمی در هر شهر نماد واقعی هویت فرهنگی و تاریخی مردم آن شهرمحسوب می شوند ، بنابراین باید مردم و مسئولین اهتمام جدی در احیاء و بازسازی آن بورزند و با تدابیر و اتخاذ تمهیدات خاص و با حفظ پیشینه تاریخی موجب رونق روزافزون و حتی  در آینده با توجه به وجود پتانسیلهای قوی محله نسبت به جذب گردشگر نیز اقدام  شود. 

متاسفانه با گسترش روز افزون شهر نشینی و خصوصا آپارتمان نشینی و از بین رفتن بافت سنتی شهرها ، شاهد فراموش شدن و یا تغییر ظاهر این محلات قدیمی و زیبا و پر خاطره هستیم ، محله های قدیمی خصوصا محله قیلر علیرغم سادگی ساخت و معماری آن یکی از محله های اصیل نشین شهر محسوب می شد ، گشت وگذار و قدم زدن هر چند کوتاه در کوچه های قدیمی آن که هنوز تعدادی از خانه های آن تعریض و عقب نشینی لازم را مطابق ضوابط طرحهای جامع و تفصیلی جدید شهرانجام نداده اند ، دیدن مردم باصفا ، ترک و کورد زبانان در کنار هم ، حس و حال بسیار خوب و دل نشینی دارد، کوچه هایی باریک و قدیمی با بناهای قدیمی که هرکدام هزاران خاطره را در دل خود جای داده ، کوچه های شلوغ و خانه های پر جمعیت با هیاهو و  سر وصدای بچه ها .

بنابراین بمنظور حفظ و احیاء و بازسازی بافت قدیمی و ارزشمند محله و ایجاد نشاط و سرزندگی هر چه بیشتر ساکنین و همچنین ایجاد توازن میان کالبد فضایی بافت قدیم و جغرافیای جدید در راستا و چارچوب توسعه متعادل و پایدار مناطق و نیز مقاوم سازی ،جداره سازی ، بهسازی ، مرمت ، نوسازی، بازسازی و تجدید سازمان محله و بناهای همجوار بالحاظ معماری متناسب با فرهنگ و استفاده از مصالح بومی مستحکم  و مقاوم محلی که بسیار ضروری و حیاطی می باشد ، پیشنهاد می گردد: سه بخش از محله بشرح ذیل بعنوان مکانهای اصلی شکل گیری و کانون های جمعیتی  که بیشترین بناهای ارزشمند مسکونی و یا تجاری قدیم و حال را دارند و دارای محوطه و فضای مناسب و معابر دسترسی جنبی و جایگزین جهت انتقال ترافیک محله می باشند ،ابتدا تبدیل به پیاده راه و با رعایت الزامات زیست محیطی و ضوابط شهرسازی و جلب نظر ادارات خدماتی نسبت به احیا فضای سبز و ایجاد مبلمان شهری متناسب و همچنین مقاوم و مستحکم سازی بناها و نماسازی آنها برابر الگوی ارائه شده مشاوران ،در سه معبر زیر اقدام گردد:

1. خیابان کارگر کوچه شهید احمدرضا فعله گری تا خیابان سید جمالدین اسدآبادی

2. کوچه موصوف به مسجد امام سجاد ، از ابتدای کوچه از طرف خیابان کارگرتا مسجد 

3. کوچه فردوس ازطرف مسجد امام رضا تا خیابان مدرس غربی  

 

 

                                                       گردآوری و نگارش : دکتر هوشنگ ملکی- تابستان 1400



تاريخ : دو شنبه 1 شهريور 1400برچسب:محله قیلر, یوخاره محله , | 19:47 | نویسنده : هوشنگ ملکی |

 

« شهرستانهای بیجار و قروه کردستان »

خاطرات بخشدار

«سرگذشت خاندان علی نیا از  قفقاز تا بیجار گروس»

 

در سال ۱۳۴۲ شهرستان قروه یکبار دیگر شاهد حضور مدیری فهیم، توانا و مردمی که در زمان حضور و مدیریتش ،دستاوردهای ارزشمندی را از خود به یادگار گذاشت ، مدیری جنتلمن و بسیار شیک پوش و با ابهت ، با بینشی کاملاً نظام‌مند و دوراندیش ، خلاق و خوش فکر که ثمرات و برکات اقداماتش از جهات مختلف سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی حائز اهمیت و منشاء تحولات مثبت در محرومیت‌زدایی و شکوفایی و توسعه همه جانبه شهرستان قروه در آن زمان کاملاً نمایان و مشهود بود، شاید یکی از دلایل و رموز و ویژگیهای موفقیتش در منطقه شیوه ی برقراری ارتباط بسیار صمیمی ، تنگاتنگ و حتی خانوادگی با مسئولین ، معتمدین، بزرگان و جوانان حوزه محل خدمتش دانست.

« علی اکبر علی نیا »  متولد ۱۳۱۴/۱۰/۱۵ در شهر بیجار، فرزند «آقاجان»  و « محترم داوودی» و نواده «علی بابا» و «خاور»   

 

اجداد و پدر علی بابا از معتمدین،متنفذین و خوانین و بزرگان منطقه تالش نشین قفقاز جنوبی(جمهوری آذربایجان ، ارمنستان ، گرجستان و بخشهای از شمال غربی ایران و شمال ترکیه بودند که متاسفانه در زمان جنگهای ظالمانه و نابرابر روسیه علیه کشورمان ، قسمتهای وسیعی از خاک کشور عزیزمان درآن منطقه اشغال و ضمیمه خاک روسیه گردید) به شمار می رفتند.

با شروع جنگها و آغاز تهاجم مجدد  همه جانبه قزاقهای روسی و عوامل محلیشان جهت اشغال شهرهای سرزمین قفقاز، علی بابا نیز با درک شرایط خاص منطقه و با احساس مسئولیت ،همچون جمع کثیری از مردم با شرف و غیرتمند کشور با داشتن روحیه وطن پرستی و عرق ملی و تعصبات دینی و مذهبی، بمنظور صیانت از شرافت و نوامیس و آب و خاک کشورمان به همراه اقوام و مردم منطقه که تاب تحمل رقیت بیگانه را نداشتند،سالها تا پای جان جنگیدند و مجاهدتها و حماسهای ماندگار و مثال زدنی خلق کردند.

علی بابا و دوستانش با فراخوان و دعوت از نیروهای داوطلب مردمی و ساماندهی و فرماندهی آنان به حمایت و همراهی با فرمانده دلیر و شجاع جبهه های جنگ در منطقه گنجه ، جواد خان زیاد اوغلی قاجار شتافت، که متاسفانه علیرغم  رشادتهای صورت گرفته درآن جنگهای طولانی و بی فرجام جواد خان و جمع کثیری از مردم غیرتمند گنجه و حتی نزدیکان و اعضای خانواده علی بابا و قوم منطقه تالش نشین کشته ، زخمی یا اسیر گشتند(قزاقها روسی در جنگهای گنجه که بیش از شش سال بطول انجامید ،حدود 2000 نفر از قوای مردمی و سپاهیان وطن پرست ایرانی راکه از لنکران و قصبه ی لریک و آستارا و روستاهای اطراف و کل منطقه تالش نشین درگنجه می جنگیدن را کشتند).

 با اشغال گنجه و روستا و شهرهای اطراف به دست روسها و عوامل مزدور محلی، مبارزین و نیروهای مردمی که از سایر شهرها به گنجه پناه آورده بودند ،به همراه بقایای سپاه عزتمند ایران بالاجبار مجبور به کوچ  و سکونت در دژ عباس میرزا درشهرکوچک لنکران گردیدند که بدلیل عدم همراهی و رقابت جمعی از شاهزاده های خائن ، خوانین و بزرگان قاجار و حکمرانان محلی و همچنین عدم پشتیبانی کافی و مناسب از سپاه کشورمان در جبهه های جنگ و در محاصره قرار گرفتن ودرنهایت سقوط دژ شهر لنکران  توام به آتش کشیدن و قتل عام وسیع و با شقاوت  مدافعان دلیر دژ، علیرغم رشادتهای قوای مردمی تحت فرمان علی بابا، مجدداً مجبور به تخلیه دژ مذکور و کوچانیدن  مردم مظلوم و وطن پرست به  «قلعه  کردشت» در ساحل رود ارس گردیدند(قلعه مذکور امروزه در نزدیکی پایانه مرزی نودوز، مرز ارمنستان فعلی واقع گردیده که در آن زمان از لحاظ نظامی و سوق الجیشی دارای جایگاه بسیار ویژه و ممتازی بود که توسط مهندس موسیو لامی فرانسوی طراحی وپی ریزی شده بود ،همچنین لازم بذکر است ،لنکران نیزاز دو واژه تالشی «لن به معنی نی و کران »به معنی خانه های آباد ومعنای نی آباد می باشد، علت نامگذاری آن نیز وجود گیاهان نیشکر در مرداب های پیرامون این شهر تالش نشین است )

طولانی و فرسایشی شدن جنگها و خلق وخوی و آوازه بی رحمی و وحشیگری ژنرال پاول سیسیانف فرمانده مقدم روسها در جبهه های جنگ و جانشینش ایوان گودوویچ که مورد حمایت و رهبری مستقیم ژنرال پاسکویچ فرمانده جاه‌طلب و مغرور سپاه کل روسیه در جنگ ایران که جانشین برولف شده بود، علیرغم اسارت وکشتن و سربریدن ژنرال سیسیانف توسط قوای مردمی در باکو، در منطقه چنان پیچیده و ورد زبان عامه مردم بود که موجبات دلسردی قوای مردمی و سربازان و حتی قسمتی از فرماندهان سپاه ایران در پیروی مطلق و بی چون و چرا از فرمانده لایق و دلیر و شجاع سپاه ایران «عباس میرزا قاجار ولیعهد و حکمران  توانمند آذربایجان» گشته بود.

متاسفانه در آن عصر ،گسترش مناسبات سرمایه‌داری و در پیوند با آن رقابت امپراتوریهای بزرگ که با رویکرد امپریالیستی و استعمار گونه در پی تسلط بر منابع طبیعی و انرژی سرزمینهای دیگر و از جمله ایران عزیز بودند زمینه ساز افزایش سیاست های توسعه طلبانه آنان در قرن نوزدهم میلادی شده بود، استراتژی کانونهای قدرت  در آن زمان  بهره گیری از منابع اقتصادی و انسانی سرزمین های دیگر با ابزار سلطه نظامی میسر بود، روسیه نیز با کمک ماشین جنگی خود و استفاده از ضعف شدید ساختاری و سیستماتیک حاکمیت وقت ایران در عصر قاجار  به راحتی توانست سیاست‌های استعماری خود را طی جنگ های کاملاً نابرابر بر کشورمان تحمیل کند.

با امضای عهدنامه ننگین گلستان (۱۸۱۳ میلادی و ۱۳۹۲ شمسی در روستای گلستان) و تصرف و واگذاری و الحاق قسمتهای زیاد دیگری از خاک ارزشمند میهن عزیزمان به روسیه علی بابا نیز بالاجبار با رها کردن اموال و املاک و اراضی کشاورزی و زندگی خود در منطقه اشغالی به همراه فرزندش و دو تن از برادرزاده هایش که تنها باقی مانده اقوامش از جنگها بودند، در خاک ایران عزیز برای همیشه ماندگار گردیدند ، ابتدا در شمال کشور( استان گیلان) و بعدها در آذربایجان غربی(شهرارومیه، که سرزمین رنگین کمان اقوام و ادیان شهره می باشد) سکونت گزیدند.

با فوت علی بابا بدلیل بیماری و شدت جراحات و زخمهای دوران جنگ (نبود امکانات مناسب پزشکی در آن دوران و عدم رسیدگی مناسب و شایسته به امور مهاجرین وجنگزدگان)،کفالت و سرپرستی تنها فرزندش «آقاجان» به پسرعموهایش (دو پسر عمو به نامهای میرزا آقا تقی زاده که بعداً به شغل قصابی مشغول شد و محمد علی تقی زاده هر دو ساکن ارومیه که متاسفانه اولادی از آنها باقی نماند) سپرده شد.

 در زمان اجباری شدن اخذ شناسنامه ، آقاجان نیز در سالهای سکونت در شهر ارومیه (در اواخر سال 1308) ، همچون سایر وطن پرستان با کینه و نفرتی که از قزاقهای روسی داشت به جای  شناسنامه آقاجان علی اف ، نام خانوادگی «علی نیا »را انتخاب و برگزید.

وی در سنین نوجوانی مدتی در شهر تکاب آذربایجان غربی در منزل کربلایی رشید که دارای کارگاه تولید و توزیع کفش و چرم بود ،ساکن و بعد از استقلال با خانم «محترم داوودی» ازدواج و زندگی عاشقانه را آغاز نمود (خانم محترم داوودی فرزند عباس که انسانی بسیار وارسته ،محبوب و خوشنام و مورد وثوق مردم شهرستان و مالک کارگاه آهنگری در شهرتکاب و مشهوربه استادعباس و دارای چهار فرزند بنامهای«هادی ،احد ، طاهر ، محترم »بود که خانم فردوس وهمچنین آقای حاج علی رهبر ساکن شهرهای بیجار و مشهد (فرزندان هادی که ایشان در جریان اغتشاشات انبارهای تکاب کشته شده بود) و آقای نصرت الله رستمی که بسیار مهربان و دوست داشتنی و ساکن شهر ارومیه ، فرزند احد بود و همچنین آقای احد مشهور به استاد احد نیز درشهر دیواندره کردستان ساکن شدند)، حاصل ازدواج آقاجان و محترم نیز هفت فرزند به نام های« شکوفه ، فاطمه ، صدیقه ، ناصر ، علی اکبر ،کافیه و  ایران» بودند و بعداً نیز در عنفوان جوانی برای همیشه در شهر بیجار استان کردستان ساکن و اقامت گزیدند.

کهنسالان وبزرگان سنی شهر بیجار آقاجان را با لهجه و گویش گروسی (مشی آقاجان) می‌نامیدند و او را مردی نجیب زاده و با وقار و خوش هیکل وبا اخلاق نیکو و بشاش و خنده رو و سرشار از شور و نشاط و انرژی مثبت٬ بذله گو و شوخ طبع با گویش و لهجه شیرین آذری و متعصب و وطن پرست معرفی می کنند.

آقاجان بمنظور غلیان بر احساسات و ناملایمات زندگی و خاطرات پراضطراب و متلاطم دوران تلخ و ناخوشایند کودکیش(جنگ و آوارگی و از دست دادن پدر و مادر و نزدیکان و همچنین غربت و دوری از وطن) و پرهیز از تنهایی با ایجاد روابط احساسی و افزایش هرچه بیشتر تعلقات عاطفی با گردآوری اقوام همسرش و حتی ازدواج فرزندان و نوادگانش در شهرهای مختلف ، اقوام جدید و طایفه و خویشاوندان سببی و نسبی را دور هم جمع می کرد.

وی همچون اکثر آذری زبانان دارای صدای بسیار دلنشینی بود که به زبان ترکی آذری در فراغ عزیزانش وبجهت رفع دلتنگی و ترویج ارزشها و سنن کهن قومش با هیمنه ای خاص نغمه سرایی و بداهه خوانی وعاشیق و قوشما خوانی میکرد٬قوشماهای سروده شده اش نشان از روحیه عالی ،سرخوشی وشادی دلش داشت ،انگار زبان گویای مردم در بیان مشکلات اجتماعی عصرش بود

 تک بیت زیبایش  بزبان ‌آذری:

«من حیدرم بو میدانی ، میدانی ایلرم قان      عهدم بوده اویارمه تیرم گول خندان»

و یا «چال عاشیق سازین اورگیم دولپ عاشیق» فراموش نخواهد شد. 

وی سالها در غربت ودرفراق اقوام وعزیزانش، با تحقیق و  پرس و جوی و رصد وقایع واتفاقات منطقه اشغالی ، باتلاشی خستگی ناپذیردرجستجو و کسب  اخبار و یافتن سراغی از گم شده هایش در آن سوی مرزها ودرسرزمین هایی که وی آنها را اشغالی کمونیستهای می نامید بود ،انتظاری بسیارسخت وچشم به راه بودن بی حاصل ،سالها پیرمرد را آزار داد، و چه زیبا ماهیت دو عنصر نفی و اثبات را به درستی درک می کرد وهمیشه  به عنصر اثبات به آینده ای روشن و آرمانی می اندیشید وچقدخوشبین ومثبت اندیش بود ، متاسفانه این حقیقت را هرگز ندید که مرزهای کمونیست در سالهای بعد قطعا در هم خواهدشکست (بعداز اشغال منطقه ،خانواده و اقوام مبارزین ،تبعید واسکان اجباری یافتند وسالهای بعد نیز اراضی و املاک آنها در اجرای نظام کمونیستی و شیوه بهره برداری از زمین (سوخوز و کلوخوز) مصادره و ملی اعلام گردید).

 سرانجام وی در سال 1363درسن 85 سالگی در آرزوی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و الحاق دوباره مناطق اشغالی به کشور عزیزمان ،درغربت وبدور از زادگاهش بدلیل بیماری وکهولت سن ،وفات یافت و با تشییع ماندگاردوستان ، فرزندان،اقوام واهالی محل ، صد ها کیلومتر دور تر از دیارش با حزن واندوه در آرامستان شهر بیجار  به خاک سپرده شد(بالاخره اتحادجماهیرشوروی سابق  در زمان میخائیل گورباچف درسال 1991 میلادی،1370 شمسی، دراجرا وحاصل دو برنامه ی اصلاحات اقتصادی وسیاسی ،پرستوریکا و گلاسنوست فروپاشید وبه 15 کشور مستقل تجزیه گردید)

 علی اکبر علی نیا فرزند آقا جان  بعد از فراغت از تحصیل در دانشسرای عالی کشاورزی دانشگاه تهران در مامازند ورامین در ۱۳۳۸/۵/۱ به استخدام وزارت کشور درسمت دهدار(دهیارفعلی) درآمد و در روستاهای محروم شهرستان بیجار (دولت آباد ، رحمت آباد و بابا کرم) و یک سال بعد به نیز به شهرستان سقز استان کردستان منتقل و باز بعنوان دهیار در روستاهای محروم (سرا ، سرچشمه،  التون علیا و سفلی، کانی نیاز و...) مشغول به کاروفعالیت گردید ،دل دادن بکار و انجام منضبط و دقیق وظایف و فعالیتهای دهداری و ارتباط تنگاتنگ با مردم موجب آشنایی هرچه بیشتر وی با مشکلات متعدد روستاییان در ابعاد مختلفی همچون معیشت ،  اشتغال ، آموزش و سواد آموزی ، کشاورزی و دامداری گردید.

شوق و جدیت و اهتمام در انجام مسئولیت و همراهی با مردم و مسئولین محلی و رضایتمندی مقامات مافوق و خصوصاً («جناب آقای تیمسارامین آزاد استاندار وقت کردستان»ایشان اولین استاندارکردستان بودند) از عملکردش موجبات ارتقاء زود هنگام و انتقالش به شهرستان قروه در سال ۱۳۴۲ (در زمان فرمانداری وقت آقای عدالت قدیمی) به عنوان رئیس اداره عمران ملی قروه را فراهم ساخت (اداره عمران از ادارات مهم زمان خود محسوب میشد که تقریبا  مسولیت اجرای اکثر فعالیت های متمرکز عمرانی شهرستان درحوزه های مختلف را عهده دار بود).

قبول مسئولیت در قروه که همزمان با اجرای برنامه سوم عمرانی قبل از انقلاب بود (قبل از انقلاب پنج برنامه عمرانی در کشور اجرا گردید که برنامه سوم از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۱ با اهداف کلی گسترش سیستم آموزش و پرورش و ارتقا و گسترش کشاورزی و صنعت و اصلاحات اراضی بود ، مهترین اقدامات آن برنامه  احداث حمامهای عمومی ، مدارس ، غسالخانه ها ، احداث راه های ارتباطی ، تامین آب آشامیدنی بهداشتی و غیره بود همچنین در آن برنامه در ۳۲ هزار روستایی کشور انجمن ده و روستا تاسیس گردید و در آن سالها شاهد تغییر نظام آموزشی کشور و تصویب قانون سپاه دانش و ترویج کشاورزی و....... در دولت اسدالله علم در سال ۱۳۴۱ در مجلس شورای ملی بودیم (سپاه دانش نام نهادی آموزشی در دوره پهلوی دوم بود که جوانان دختر و پسردیپلم و بالاتر از دیپلم با سپری کردن دوره چهار ماهه در مراکز آموزشی ارتش بعنوان سرباز معلم در روستاها و مناطق محروم به سوادآموزی و ترویج کشاورزی می‌پرداختند که با اجرای این طرح ۲۸ دوره پسران و ۱۸ دوره دختران با بیش از یکصد هزار نفر به‌کارگیری گردیدند).

این تحولات ذکرشده در زمان قبول مسئولیت توسط آقای علی اکبر علی نیا سرآغازی جهت نقش آفرینی بیشتر در تطور زیرساخت‌های عمرانی ٬آموزشی و اقتصادی شهرستان قروه وازطرفی حرکت سریع به منظور جبران عقب ماندگی ها و رفع محرومیت ها و اهتمام جدی به اشتغال و تامین معیشت روستاییان بود ، تاسیس ادارات مرتبط با موضوع خدمات وعمران روستایی و خصوصاً اداره‌ای با مسئولیتهای گسترده به نام عمران و اصلاح امور اجتماعی به عنوان بازوی قوی اجرایی (اولین رئیس اداره عمران ملی شهرستان قروه آقای امینیان که اهل گرمسار استان سمنان بودند و علی نیا جانشین ایشان گردیده بود،لازم به ذکراست درسال1347 در پی تصویب اصلاح شرح وظایف وزارت کشاورزی وقت، اداره فوق الذکر دراداره جدیدبنام کشاورزی و عمران روستایی ادغام گردید)،همچنین با تصویب و راه اندازی سازمان و اتحادیه‌های تعاون روستایی که قطعا درآن برهه زمانی خاص در ارائه هرچه مطلوبتر خدمات به روستاییان نقش آفرینی داشته اند (اساسنامه سازمان تعاونی روستایی در سال ۱۳۴۸ به تصویب رسید که غایت اصلی شکل گیری آن نیزتعیین و تشخیص نیازهای اساسی روستا و روستاییان و اقدام در جهت تامین آنها و کمک و همکاری با سازمانها و وزارتخانهای مسئول در امور روستاها بود).

احداث تعداد زیادی پروژه های عمرانی (عمدتاً تامین اعتبار شده از محل اعتبارات برنامه سوم عمرانی قبل انقلاب کشور) شامل احداث مدارس  ،راهساز ی  ، درمانگاه ها  ، تامین آب شرب و بهداشتی،  لایروبی و مرمت قنوات و چشمه ها ، غسالخانه و غیره در شهر و روستا های قروه ودهگلان بخشی از اقدامات قابل ذکر وی در آن سالها بود ، دانش‌آموزان دهه‌های  50  و 40 مدارس احداث شده در دوران مدیریت علی اکبر علی نیا در شهر قروه در مقاطع ابتدایی و راهنمایی را فراموش نخواهند کرد و قطعاً خاطرات فراموش نشدنی از آن مدارس در ذهن به یادگار دارند.  

انعکاس و ارزیابی واقعی عملکرد مثبت و تاثیر گذار علی اکبر علی نیا در توسعه متوازن شهرستان قروه در ابعاد مختلف در سال ۱۳۴۷ «جناب آقای محمدرضا قوام شیرازی استاندار وقت کردستان» را نیز  یک بار دیگر به ارتقا وی بعنوان بخشدار کامیاران به عنوان منصب حساس در آن زمان مجاب و ترغیب کرد.(محمدرضا قوام شیرازی به سمتهای فرمانداری کل همدان، استانداری اصفهان نیز رسید و فرزند ابراهیم قوام نماینده مردم شیراز در دوره ی پنجم مجلس شورای ملی بود).

 تصویب و راه اندازی شرکت کشت و صنعت موچش (کامیاران) عملاً موجبات تحت پوشش قرار گرفتن و بهره مندی تعداد زیادی از روستاها و ساکنین آنها از خدمات شرکت مذکور که بعنوان پایلوت منطقه ای وکشوری به منظور الگویی ایده آل ومطلوب برای توسعه بخش کشاورزی محسوب می شد، لذا موجب حساسیت ویژه ای در استان و مرکز درانتخاب و بکار گیری مدیری توانمند و قدر با هدف پیگیری جدی امور فوق الذکر را داشت (شرکت های کشت و صنعت با گرایش سرمایه محوری و جذب منابع با ترکیب عملیات کشاورزی ، صنعتی و خدماتی با انجام مراحل تولید، نگهداری و فرآوری و بازاریابی فعالیت می‌کردند).

همانطورکه واقف هستید بهبود و ارتقاء زندگی روستاییان بدلیل غلبه نظام ارباب _ رعیت در مناطق روستایی کشور و علل الخصوص استان کردستان ،علیرغم جدیت مدیران میانی و پایه بدلیل مقاومت بزرگ زمین داران و خوانین و عوامل آنان(کدخدا ، مباشرین وضابطین) بسیار با کندی صورت می‌گرفت و حتی دیدگاه غالب و عملکرد مقام عالی و ارشد سیاسی دولت وقت در استان جناب آقای رئوفی استانداروقت کردستان  که نظر و تفکرتوسعه عمران شهری داشتند نیز گواه و تصدیق این ادعا است ، بنابراین توجه ویژه به روستاهای استان که در آن زمان عملاً بیش از دو سوم جمعیت استان را در بر می‌گرفت و به عنوان پتانسیل مولد محسوب می‌شد بسیار حیاتی و منطقی و لازم بنظر می‌رسید(جناب آقای «مهدی رئوفی»استاندار پرتلاش ومحبوب ومرد عمران شهری کرستان در سالهای 1351-1347، وی متولد 1296 شهر کرمانشاه بود که در سال 1351بعد از عزل وبازنشستگی زود هنگام سالها ساکن شهر نوشهر مازندران گردید و در سال 1384 نیز مرحوم شدند)

شجاعت و درایت ، اصلاحات و اقدامات هوشمندانه و پرثمر علی نیا  با حداقل هزینه و چالش ودرکوتاه ترین زمان ممکن  و پرهیز از بوروکراسیهای بی ثمر و پیچیده اداری در کنار مردمی بودن و برخورداری از شرح صدر و استفاده  حداکثری ازداشته ها و بهره مندی مناسب از امکانات و توان محلی ،بازهم موجب ارتقاء علینیا و این باربعنوان «معاونت فرمانداری سنندج»درمورخه 1354/7/1درزمان استانداری سر لشکرعلیزاده و فرمانداری آقای ولدی گردیدکه در زمان این مسئولیت نیز همچون سایرسمتهایش با کوله باری ازتجربه و دانشی که اندوخته بود بمعنای واقعی هنرودانش بکارگیری منابع سازمانی (انسانی ومالی) رابرای دستیابی به اهداف دستگاه به شیوه ای مطلوب واستادانه درعمل کاملا بلد بود وقطعا نیز منشع برکات وثمرات مثبتی برای شهرستان سنندج و به طبع استان کردستان بوده اند (سرلشکر غفورعلیزاده متولد 1297 شهررشت ،چهارمین استاندارکردستان که بعداز فرمانداری کل کهگیلویه وبویراحمد به عنوان استاندار کردستان منصوب وارتقا یافت ومدت 10 سال نیز تا پیروزی انقلاب اسلامی درکردستان بودند ودرسال 1372درگذشت)

با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و در شرایط طبیعی حادث شده شور و حال آغازین انقلاب، با شروع گسترده تصفیه و پاکسازیها،اخراج و انفصال مدیران و کارکنان ادارات در آن ایام ، حسادت و تنگ نظری و غرضی ورزی تعداد اندک افراد معلوم الحال در استان کردستان که در دوران مدیریت و مسئولیتهایشان همواره مانع اصل ارتقاء مدیران و جوانان توانمند و لایق و شایسته بومی استان بودند در مدت هشت ماهه «استانداری آقای ناصرارسطوی ایرانی »در سال 1359 علی اکبر علی نیا را  با اتهامات واهی و  استناد به تشویقهای مکرر مقامات  استانی و کشوری از عملکردش، نسبت به انفصال ایشان از سمت معاونت فرمانداری شهرستان سنندج و ادامه فعالیت کارمندیش اقدام نمودند که بزرگترین ظلم و جفا را در حق مدیر جوان و ارزشمند و خوش آتیه استان مرتکب گردیدند، مع الوصف علی نیا باتلاش وپیگیری مستمر و اثبات حقانیت خود مجددا بعد از سالها اعاده بکار گردید.

منش ممتاز علی نیا و روحیه معنوی و انعطاف‌پذیر و روان تحلیلگر و برونگرا و فصاحت گفتار و کلام موزونش در سنین میانسالی و پیری بعد از فراغت از کارمندی و اشتغال با بازآفرینی و گذر به دوران جدید به شخصیتی بی نظیر ادبی و نویسنده ای چیره دست و شاعری توانا و حماسی بدل کرد ، وی  همواره در ساختار نوشتارش که با مزامین زیبای اجتماعی و اخلاقی نهفته است زحمات زیادی را متحمل می‌شود که در سطح آن را با استفاده از واژگانی بسیار ساده برای مخاطب سلیس و روان رقم بزند که غالباً مخاطب برای رسیدن به زیر لایه های معانی نوشتار نیازی به تامل و تفکر بیشتری نداشته باشد.

در حال حاضر چندین مجلد ازاشعار و رمان علی نیا زیرچاپ می باشدو از آثارفاخرش مجموعه اشعارش، تحت عنوان کتاب «راز درون» و همچنین رمان زیبا و خواندنی «سگ و چوپان» ( چاپ سال ۱۳۸۹)نیزمنتشر و در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.

مجموعه اشعار نغز و پر محتوا و دلنوشته هایش نیز که عمدتاً مثنوی و غزل با سبک شعر عراقی یا خراسانی با مزمون اجتماعی و اخلاقی و با انتقاد گری طنازانه همراه است، بسیار جالب و خواندنی می باشد.

در وارسی اشعار علی نیا آنچه که فی البداهه به ذهن هر خواننده ای خطور می کند بدون شک نمود استعداد ذاتیش در انتخاب ادبیات خلاقانه اشعار و توجه ویژه به ساختار و محتوای بدور از پیچیدگی و تعقید که سعی و اهتمام در پرهیز از بکار بردن واژگان سخت و محجور می باشد.

در پایان لازم می دانم درود و سپاس خود را نثار مردم شریف، فهیم ونجیب بیجار نمایم که سالهاست میزبان خانواده «علی نیا» می باشند.

تقدیم به روح «مادرعزیزم ایران علی نیا» ودایی عزیزترازجانم « علی اکبر علی نیا»

  

مثنوی " افسانه زندگی"

روزگــاری شــور و حــالی داشتم              چون پـرنده پر و بالــــی داشتــم

می کشیدم چون کبوتر پر به عرش             کوه ها در زیر پاهایــم بود فــرش

بی خبر از از کیـــد و بند روزگــار              روزگــار بـــی مروت، کج مـــدار

ناگهان دست قضا چشمـــم ببست             شور و شوق زندگی در من شکست

مـــن کنـون افتاده ام از زندگــی              نیست بر مــن شادی و بالندگــی

ای خـــدای مهربانــی هـــا بگو              سهم من از لطف و احسان تو کـو؟

بارالهـــا لطف تو بــی انتهاســت              سهم مــن از دیگران آیا جداست؟؟

مـردمان با دید و با دیدن خوشنــد              فارغ از هرگـــونه رنج و ناخوشنــد

مـــــن نبینم رخ جانــان خـــود              مات و حیـران مانده ام در کار خود

مـــن نمــی گیرم به جز دامان تو              گل نمیچینــم جز از بستـــان تـو

پس تو خود بگشا گره از کارمـــن              رحمتـــی آور به حــال زار مـــن

یــک اشارت از سر انگشتــت خدا              مــی کند صد درد بــی درمان دوا

من هم اینک درگهـــت را بنده ام              گرچه از این شکوه هــا شرمنده ام

یار بـــی یاران به مـن هم یار شو              چشــــم بیمار مرا غمخــوار شــو

اکبرا زندگانـی عاقبت سر میــرسد               نوبت هر خشک و هرتر مـــی‌رسد

دل مبـــند بر روزگـار کج مـــدار                  غصه و شادی اش نباشد پـایـــدار

                                                                                 

 غزل "بزن بر طبل بی عاری"

مرا دردیست اندر دل که درمانش نمی بینم         الهــــی درد بــــی درمان برایـــم عالمــــی دارد

ز احوالم چه میپرسی که من مجنون شیدایم          که شیدایـــی و مجنونی برایــــم عالمـــــی دارد

همه شب تا سحر جانا دعاگوی تو هستم من           دعــای نیم شب جانـــان به قرآن عالمـــــی دارد

گهی گریم گهی خندم گهی چون نی همی نالم          کــــه نالیدن ز سوز درد برایـــــم عالمــــی دارد

زغم سر در گریبان و گهی دست تکیه گاه سر            کــــه سر درجیب غم بردن به دنیا عالمــــی دارد

به شب می نالم از درد و به روز درویش بی چیزم       کـه شب نالیدن و درویش بودن هم برایم عالمی دارد

همه عمر در غم هجران خدا داند که من چونم          که شب ها ناله ی شبگیرکردن هم برایم عالمی دارد

انیسم درد و غم باشد حدیثم شرح غم باشد              کــــــه این دویــــــــار جانانه برایم عالمی دارد

کنون چون چرخ بازیگر نمی گردد به کام من         « بزن بر طبل بــی عاری که آن هم عالمـی دارد »

                                                                                                     

 

 گردآوری و نگارش: دکتر هوشنگ ملکی – تابستان 1400



تاريخ : سه شنبه 5 مرداد 1400برچسب:, | 15:36 | نویسنده : هوشنگ ملکی |

« قروه کردستان »

« ملک محمد » ، « ملک بابا » ، « ملک محمدقشقایی »

 

بنیانگذار و جد بزرگ  « طایفه ملکی » در شهر قروه کردستان «ملک محمد» مشهور به "ملک" از نوادگان "جانمحمد خان "و "اسماعیل خان" از ایلخانان و بزرگ زادگان ایل قشقایی بود که در سال 1160 هجری شمسی در معیت پدر و پدر بزرگ و اعضاء خانواده و تعدادی از اهالی ایل بدلیل تهدیدات و تعقیب سپاه « اغا محمد خان قاجار » (با توجه به همراهی ایل قشقایی با کریم خان و لطفعلی خان زند) بعد از طی مسافتی طولانی از فارس و گندمان به شهرهای مختلف و در نهایت در روستای پیر بابا علی کردستان مستقر و ساکن گردیدند،( اینکه چرا مقصد نهایی و محل اسکان آنان در دامنه های کوههای زاگرس این روستای کوچک انتخاب گردیده به درستی روشن نیست).

اسکان و سکونت مهاجرین ایل قشقایی در روستای فوق الذکر با استقبال عمومی و مهمان نوازی گرم مردم آن روستا و اهالی روستاهای همجوار همراه بود (چرا که قشقایی ها بدلیل آشنایی با آداب جنگی، موجبات ایجاد امنیت عمومی اهالی روستای مذکور و روستاهای همجوار و همچنین ممانعت از حملات و یورش و غارت یاغیان محلی را فراهم می نمودند).

پس از یک سال از اقامت مهاجرین در روستای مذکور «ملک محمد» که در اوج سنین جوانی بود با ابراز عشق به یکی از دختران بزرگان روستا ، تقاضای ازدواج خود را طرح می کند که این «عشق آغازی بر شروع زندگی پرماجرای جدید»  می شود ، علیرغم مخالفت شدید و جدی هر دو خانواده با تقاضای ازدواجش ،در سال 1162 هجری شمسی با شروع نزاع گروهی خانواده ها و اتفاقات پیش آمده به سبب این خاستگاری و با سنت شکنی و به بهاء شرط اقامت دائم و همیشگی در محل با دختر مورد علاقه اش ازدواج نمود که حاصل آن پنج فرزند پسر  به نام های « اسداله، نصراله، محمد، آقا بابا، خان محمد» بود،که نسل کنونی خانواده های ملکی و بیگلری در قروه از احفاد فرزندان وی به شمار می آیند.

شرح عاشقی و نحوه خواستگاری و تن دادن و مجاب نمودن خانواده همسرش به ازدواجش با روایات مختلف عاشقانه و بسیار شیرین و شنیدنی ،سینه به سینه نقل شده که نگارنده قصد ذکر آنها را ندارم.

بی گمان "ملک محمد" با پافشاری ، سماجت و با سنت شکنی ،بی باکانه و بدون هراس از تهدیدات (حتی قصد جانش را نمودند که زخم و آسیب و نقص دست و گوشش به یادگار باقی ماند) علیه خرافات سنتی و مذهبی (که متاسفانه  منطبق بر شریعت نیز می دانستند) بپا خواست و برای اولین بار در منطقه "سنت غلط عدم امکان ازدواج کُرد زبانان با ترکان ،  اهل سنت با تشیع ،  غریبه با اهالی محل" را بهم ریخت و بدعتی نو برای همیشه خلق کرد.

با خروج مهاجرین و تفنگچیان ایل از روستا بدلیل بروز اختلافات به وجود آمده بر سر ازدواج و درنهایت عزیمت به محل کوه قیلر ( ارتفاعات جنوب غربی فعلی شهر قروه  با ارتفاع 1900 متر که مشرف بر چشمه های پرآب و دشت وسیع و حاصلخیر و دارای الزامات امنیتی قابل توجه بوده ، که کانون و هسته اولیه شکل گیری قروه نیز محسوب می شود و محله یوخاره محله نیز نامیده می شود ) ، ملک محمد با سکونت دائم و یکجا نشینی و پرهیز از کوچ نشینی به شیوه ایلی و با آغاز زندگی جدید توام با آرامش دلخواه عاشقانه، ولی محقر روستایی، مدت 15سال مشترکاً با خانواده پدری و سایر اعضای ایل در محل قیلرسکونت گزید.

با مرگ "آغا محمد خان قاجار" (در سال 1176 هجری شمسی) و به حکومت رسیدن فتحعلی شاه قاجار،" جان محمد خان "و سایر اعضاء مهاجر ایل قشقایی به موطن اصلی خود، فارس برگشتند و "ملک محمد" وهمسر و فرزندانش در خانه احداثی محل قیلر (که بعدها قروه نامیده شد ) برای همیشه ساکن و ماندگار شدند، این عدم مهاجرت با سایرین و سکونت دائمی در محل، شاید امکان زندگی بهتر ، خصوصا فرصت ثروت اندوزی بیشتر و ایجاد رفاه نسبی (حداقل بیشتر از محل فعلی ) و همچنین امکان تحصیل و باسواد شدن فرزندان در آن مقطع زمانی را ( با توجه به فقر امکانات اولیه در منطقه) را از بین برد.

«ملک محمد» در عین حالی که همسری عاشق و پدری مهربان و یاوری امین و مشفق بود، فردی مقتدر و بسیار جدی و بانفوذ و تاثیر گذار در منطقه محسوب می شد، وی با توجه به اینکه با میل خود (بدلیل عشق و علاقه فراوان و خاص به همسرش) علیرغم اختلاف طبقاتی ،قومی ،مذهبی ، زبانی ،آداب و رسوم در منطقه ساکن شده بود و از ایل و طایفه خود بدور مانده بود، با پرهیز از آداب متداول ایلخانی ، همچون سایرین در منطقه به فعالیت و امرار معاش در کشاورزی ، دامپروری و باغداری مشغول شد، در باغداری با همفکری و تدبیر بعمل آمده با الگو برداری از شیوه باغداری دیمی اهالی روستای دلبران با همراهی سایرین نسبت به ایجاد باغهای انگور ( به باغهای امام ، قاشی باغ ، سراب و غیره  مشهور شدند) اقدام نمودند که سالها بعد اهالی قروه ضمن گسترش آن نسبت به هدایت و انتقال آب سراب و چشمه بلاغ و آبی کردن باغات دیمی اقدام نمودند.

خاطراتی که گاهاً بزرگان دیارمان از وجنات و سکنات اخلاقی و رفتاری «ملک محمد » نقل می کنند،حقیقتاً شگفت انگیز و بهت آور است، روایات زیبا  و شنیدنی با عناوین مختلفی از وحدت و ایجاد انسجام گروه های مردمی و همچنین برخورد سخت و قاطعانه با یاغیان محلی که به احشام و املاک و محصولات تهی دستان و اهالی محل حمله می کردند، نقل می شود.

«خاندان ملکی»

آنچه بطور کلی و به اختصار می توان در باب ویژگیهای اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی «خاندان ملکی» بیان نمود، طایفه ملکی جزء ایل قشقایی به شمار می آیند که خوشبختانه هنوز هم اکثر ویژگیهای مثبت اجتماعی مشابه سایر افراد ایل در شهرهای دیگر را دارا می باشند، آداب ، رسوم ، اعتقادات و عادات پسندیده این قوم علیرغم تغییرات مکانی و پذیرش فرهنگهای دیگر شباهتهای زیادی با سایر خانواده های ایل دارد، دینشان اسلام، مذهبشان شیعه اثنی عشری و....

«طایفه ملکی » با اثر گذاری مثبت به علت لحاظ مقتضیات گوناگون سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی و .... با پیوندهای میمون خویشاوندی سببی و همچنین مناسبات اقتصادی، با سایرین در روستاها و شهرهای همجوار موجبات امکان همزیستی مسالمت آمیز ، قوام ، پایداری و انسجام شهری قروه و حتی بدون اغراق شهرستان را فراهم نمودند.

می توان گفت: انطباق با شرایط اجتماعی جدید و تغییرات صورت گرفته در شیوه زندگی « ملک محمد » و به تبع فرزندان و حتی نسلهای بعدی وی (کل خاندان ملکی) و تحلیل و بررسی چارچوبهای نظری و تاثیر و اثرات این تغییر و نوسازی گسترده ساختاری که ابتدا با پذیرش یکجا نشینی و سکونت دائمی و ترک کوچ نشینی آغاز و در مراحل بعدی با شروع پیوند با قوم جدید با ویژگیهای نو، فرهنگ ، زبان، مذهب، نژاد ، اقلیم، آداب و رسوم و دهها تفاوت فاحش دیگر در قالب نظریات اجتماعی از قبیل نوسازی ، ساختی – کارکردی و تغییرات ایده ایی اگر مورد بررسی و تحلیل دقیق قرار گیرد قبول این پذیرش و تطابق سریع شرایط جدید که آغازش توام با عشق و علاقه و خواستن بوده ، تحمل سختی و مشقتهای زندگی را تا حدودی توجیه می نماید.

گسترش این کانون خانوادگی کوچک در منطقه قیلر به اجتماعی بزرگتر با پذیرش مهاجرین جدید و تبدیل آن به روستا ، موجبات تبادل و انتقال بسیاری از میراثهای ماندگار فرهنگی ، ارزشهای اجتماعی ، و مبادله آداب و رسوم و سنتهای کهن شد. ، نبود و یا دشواری راه های ارتباطی نامناسب قروه در آن مقطع زمانی و بعد مسافت و دور بودن از شهرهای اطراف و تقریباً انزوای فرهنگی برای اجتماع جدید قروه سبب شد که بسیاری از ارزشهای اجتماعی جامعه کوچک نو پا محفوظ بماند و بعلت وجود سنتها و اطاعت و فرمانبرداری کوچکترها از بزرگترها و فراهم شدن سازگاری روانی میان افراد، امکان زیست چندین نسل در کنار هم میسر شد و همین عامل گسترش هرچه بیشتر و سریع روستا و پذیرش خانوارهای جدید از روستاها و مناطق دیگر را فراهم نمود.

«طایفه ملکی» در دوستی و رفاقت و برقراری پیوندهای خانوادگی و اجتماعی ید طولایی داشتند،در مهمان نوازی از طوایف مهم منطقه محسوب می شدند، به طوریکه سخاوت و فراخی سفره آنان مثال خاص وعام بود ،ملک محمد با روحیه مهمانداری و صمیمیتی که با همه داشت، پذیرای سایر مهاجرین که از طوایف و شهرها و روستاهای دیگر به منطقه قیلر می آمدند بود، خصوصاً چندین نفر از ترکان ( از طوایف دیگر قشقایی) به نامهای "الهیار "و" مراد" و" عبدالصمد" و....... که بعدها با تصویب قانون اجبار دریافت شناسنامه (مصوبه مجلس پنجم شورای ملی در سال 1303، که صدور شناسنامه در قروه نیز درسال 1306 با صدور اولین شناسنامه به نام آقای «موسی ایقانی »با شماره شناسنامه 1 آغاز گردید) خانواده ملکی بخاطر زنده نگاه داشتن نام نیک جد و بزرگ خاندانشان " ملک " ، شناسنامه های خود را بنام "ملکی" اخذ نمودند که با توجه به کثرت متقاضیان دریافت شناسنامه بنام ملکی متصدیان وقت اداره ی احصائیه و سجل احوال (ثبت احوال فعلی)، شناسنامه ی تعدادی از ملکی ها را به نام "بیگلری" صادر نمودند) ، فرزندان مراد و الهیار و عبدالصمد ، محمد حنیف و ... نیز همچون خانواده ملکی شناسنامه هایی بنام های جد و بنیانگذار خاندان خود، « الهیاری ، مرادی ، صمدی ، حنیفی و ... »دریافت و شناخته شدند، اتحاد با آن خانواده ها آهنگ زندگی جمعی ، توام با صفا و صمیمیت و درهم آمیختگی معنوی با پاکی و سلحشوری و ایستادگی در مقابل سختیها را آغاز نمود.

نظام جدید سکونتی که در منطقه قیلر توسط "ملک محمد" با همراهی سایر مهاجرین بنا نهاده شد بر مبنای نظام ایلی بود (هر ایل از تعدادی طایفه ، هر طایفه از چندین تیره، هر تیره نیز از تعدادی ایشوم و هر ایشوم از چندین خانوار تشکیل می شدند) که تعدادی خانوار عموماً هم محله ایی با توافق هم تشکیل یک ایشوم را می دادند، از اینرو به اصطلاح خودشان خانوارهای یک ایشوم با همدیگر شریک رمه بودند ، این خانوارها ممکن بود با هم خویشاوند باشند و یا اینکه نسبتی نداشته باشند، به هر حال یک خانوار عضو ایشوم میتوانست در پایان سال دامداری (آخر بهار) بعلت به توافق نرسیدن با خانواده های دیگر از ایشوم جدا و به ایشوم دیگری ملحق شود، خانوارها در ایشوم استقلال نسبی داشته و هر خانواده با دیگر خانواده های عضو ایشوم در همه کارها همبستگی اجتماعی داشتند(همچون گله داری، چوپانی، پخت نان، انبار کردن علوفه، برداشت محصول زراعی و باغی و ازهمه مهمترحفظ امنیت عمومی روستا و....)، امور اجتماعی و تولیدی ایشوم اغلب بصورت تعاونی و با کمک و مشارکت و کار گروهی یکدیگر انجام می گرفته مثل لایروبی قنوات و پاکسازی مسیرکانال و جویهای آب  و بهسازی چشمه ها و غیره ،تصمیمات امور اجتماعی همچون تعیین محل خرمن و.... با خردجمعی انجام می گرفت.

«شاهنامه و عاشیق خوانی ملک محمد»

«ملک محمد» با پیروی از آداب و رسوم ایل خود، که مردمانی بسیار با روحیه، سرخوش و دلشادی بودند که همواره به جشن و شادی و پایکوبی علاقمند و از اندوه و سوگواری بیزار و گریزان بودند،با داشتن صدایی بسیار متفاوت و دلنشین و با هیمنه ، شاهنامه خوان و گاها عاشیق خوانی قهار و پرآوازه بود، که همچون سایر قشقایی ها به زیبایی ، گاهی محزون و گاهی هم پرشور و گاهی حماسی به شیوه ساربانها (که آهنگها را اکثر اوقات با نی مینوازند ،که بهترین و متداول ترین آهنگش نیز "گدان داغا"است )،نغمه سرایی حماسی او انتقال شفاهی فرهنگ و ترویج ارزشها و سنن کهن قومش بود که با نوایی زیبا، در دلتنگی و فراغ قومش و بیاد آنان می خواند (متاسفانه سنت زیبای عاشیقی و شاهنامه خوانی به مرور زمان در منطقه بدلیل ادغام سنتها و فرهنگها و حتی گویش و لهجه ها به فراموشی سپرده شده است)

شاهنامه خوانی و اجرای موسیقی عاشیقی اساساً مقوله ای است که بشدت تحت تاثیر اکولوژی دیار و اقلیمهای مختلف قرار می گیرد ،ذائقه اقوام ، گویشها ، لهجه و حتی انواع سازها و عوامل عدیده دیگری درخلق و یا کمرنگ شدن اجرا و استقبال از آن موثر اند که طبیعتاً موسیقیهای اقلیمهای مختلف ایران با هم متفاوت است، ترکان قشقایی ، عاشیق خوانی و شاهنامه خوانی را پیرو نیازها ، روحیات و خلقیات جامعه خود می دانستند، داستانهای عاشیقی و شاهنامه خوانی که هنری گران سنگ و سرشار از جنبه های مختلف علی الخصوص حماسی ، عاشقانه ، پهلوانی ،جوانمردی و در نهایت امید به زندگی و.... بود و همواره میراث معارف ملی ،دینی ،آئینی و فرهنگ و تاریخ ما را در بر می گرفت زنده نگاه می داشتند، در تاریخ آمده که ایل قشقایی هنگام فتح هندوستان در معیت نادر شاه افشار و همچنین ایلبختیاری نیز در هنگام فتح قندهار با شاهنامه خوانی و هلهله با عزت و غرورآن فتوحات عظیم را انجام دادند.

« ملک محمد » در هر دو لحن خواندن شاهنامه استادی تمام عیار بود (لحن حماسه خوانی با گویشی سنگین که معمولاً مردان در مجالس با روحیه پهلوانی اجرا می نمودند و لحن دیگر نازک خوانی که لحنی مترنم و لطیف ، مثل روایت بیژن و منیژه و زال ورودابه است)، اشعار و داستانهای زیبا و جذاب حماسی و رزمی و عاشقانه ترکی را با گویشی شیرین و دلنشین و ماندگار با نوایی موزون و با سبک نو آورانه ، توام با غرور و بالندگی اجرا می کرد و در سوگواریها به شیوه قوم خود سوگ سیاوش و یا سوگ اسفندیار و ایرج را می خواندند.

با توجه به اینکه ملک خود از بزرگ زادگان و صاحب منصبان و ایلخانان قشقایی و با سواد بود، متاسفانه هیچ اثری از وقایع نگاری و نگارش شرح زندگیش باقی نمانده و یا شاید هم ننگاشته باشد، علیرغم تحقیق بعمل آمده ، متاسفانه تاریخ و محل فوت وی بدرستی برایم مشخص نشد.

در پایان ضمن گرامی داشت یادش، مطالبم را تقدیم به تک تک اعضای خانواده بزرگ ملکی می کنم .

با تشکر وقدردانی از عزیزانی که در جمع آوری و ارائه اطلاعات یاریم نمودند.

گردآوری ونگارش : هوشنگ ملکی دی ماه 1394



تاريخ : سه شنبه 27 مهر 1395برچسب:, | 21:56 | نویسنده : هوشنگ ملکی |

« قروه کردستان »

«قروه در اشغال سربازان روس و عثمانی »

در ابتدای سال 1294 (هجری شمسی) در زمان جنگ جهانی اول، قروه علیرغم قلت جمعیت و موقعیت خاص جغرافیایی اش ، توسط قوای روسیه تزاری به فرماندهی ژنرال باراتف و توسط سربازان تحت امر سروان مامانف تصرف و اشغال گردید.

مردم مظلوم و وحشت زده و نگران قروه با شنیدن خبرهای ناخوشایند احوال جنگ و وصفی که از عملکرد و رفتار وحشیانه و ظالمانه و بی اخلاقی سربازان روسی در شهرها و روستاهای اطراف شنیده بودند به توصیه بزرگان مبادرت به اختفاء به موقع زنان و دختران در زاغه ها و یا غارهای اطراف روستا و یا کوچاندن و فراری دادن آنان نمودند،همچنین با ابتکار بعمل آمده نسبت به پنهان سازی و چال نمودن گندم و سایر ارزاق و مواد غذایی و مایحتاج اولیه زندگی در کف منازل (به صورت کف کنی اتاقها و پوشش لایه به لایه کاه وگندم ) بمنظور عدم دسترسی قوای روسی اقدام کردند، ورود نامیمون سربازان روسی به منطقه با قحطی و خشگسالیهای متمادی آن سالها مقارن بود،که باعث گسترش هرچه بیشتر گرسنگی و مرگ و میر و قحطی در کل کردستان و قسمتهای زیادی از کشور بود.

روسها در روزهای اول ورود به قروه در اطراف چشمه ی مشهور به بلاغ (ابتدای خیابان سید جمال الدین اسد آبادی فعلی ) با برپایی چادر و احداث دیوارهای خشکه چین ، اردوگاهی موقت ایجاد نمودند و در روزهای بعد نیز به زور با تصاحب منازل ، خصوصا منزل دو طبقه آقای علی اکبر زمان (حاجی همتی ) ،  و آواره کردن آنان نسبت به ایجاد استحکامات و پایگاه اقدام کردند.

قزاقهای روسی مطابق خوی و خصلت غیر انسانی آن وقتشان با اقدامات تحقیر آمیز و بسیار سخت گیرانه و ویران کننده، متاسفانه خرابیهای جبران ناپذیر زیادی درمنطقه به بار آوردند، خانه و کاشانه ، مزارع و باغات و کشت زارهای زیادی را تخریب و به آتش کشیدند و موجبات آوارگی و در بدری تعداد زیادی از اهالی فقیر و بی پناه قروه و منطقه را فراهم نمودند،مردم مظلوم را وادار به تامین علوفه مورد نیاز اسبهایشان نمودند و در مرحله بعد با شناسایی احشام،طیور و ذخایر گندم ، آرد و ارزاق موجود مردم ، تامین غذای روزانه و آذوقه قشون را مطالبه می کردند و در نهایت با زیاده خواهی خواستار در اختیار گذاری روزانه بیش از 30 نفر کارگر و گاها تمام مردان روستا جهت انجام کارهای بسیار سخت و جانکاه راهسازی (روسها به سرعت نسبت به تعریض و توسعه و احداث پلها و ابنیه فنی راه مالرو قدیم سنندج به همدان و تغییرمسیر آن اقدام نمودند ، میتوان گفت بنوعی شالوده و بنای اولیه و اصلی راه فعلی همدان به سنندج همان مسیراست که در آن زمان بنا به ضرورت سریع انتقال قوای روس از سنندج به همدان و بالعکس مورد نیاز بود اقدام کردند، در سال 1340 راه مذکور مجدداً بازسازی و پلهای آن تعریض و شن ریزی گردید و سالها مورد استفاده قرار گرفت).

رفتار بی شرمانه و غیر انسانی افسران و جنایات سربازان فاسد روسی که قصد شکستن حرمت و حریم وشرافت امن خانواده های متدین و با ایمان را داشتند، موجب تشویش و خشم و انزجار عمومی و آغاز مقاومت و درگیریهای اهالی روستا ، خصوصا جوانان با غیرت قروه ایی را فراهم نمود، این مقاومت وعدم همکاری قاطبه اهالی با آنان و عدم اجابت و پذیرش درخواستهای ظالمانه و شرم آورشان، موجب تشدید مجازات ، خشونت و سختگیریهای هر چه بیشتر و در نهایت زندانی کردن، شکنجه های بسیارسخت، ضرب و شتم مردم شریف می گردید.

از اولین جوانان غیرتمندی که ساز مخالفت با ورود و اقدامات وحشیانه روسها نواخت « علی محمد ملکی و کاظم» (کاظم شوهر خواهر علی محمد بود، شوهر ملک ناز ملکی) بودند، آنان که حاضر به پذیرش اشغال شهرشان توسط روسها نبودن با انتقاد و اعتراض آشکار به رفتارهای توهین و تحقر آمیز و کتک کاری غلامحسین ملکی (پدر خانم علی محمد ملکی و یکی از بزرگان سنی روستا ) اقدام به تحریک و تشویق اهالی به انسجام بیشتر جهت مبارزه و مقاومت و بیرون راندن سربازان نمودند که متعاقباً توسط روسها شناسایی و دستگیر گردیدند،(بدلیل نیازمبرم بوجود جوانان جهت کار در پروژه راهسازی از اعدام وی و کاظم صرف نظرنمودن)، ضمن شکنجه وحشیانه آنان، علی محمد را تا پایان حضور سربازان روسی در منطقه زندانی و به کار اجباری بسیار سخت و جانکاه شبانه روزی در پروژه راهسازی محکوم کردند.

نارضایتی و مبارزات خاندان ملکی و سایر اهالی با آتش زدن چادرها ، انبارهای مهمات و علوفه و تخریب دیوارهای اردوگاه روسها توسط "کاظم وعلی محمد " وارد مرحله جدیدی شد که متاسفانه بدلیل نداشتن انسجام و رهبری واحد و عدم همراهی به موقع سایرین (خصوصاً کدخدای وقت روستا که خبرهای ناخوشایندی از همکاری وی و چندین نفردیگر باقزاق های روس نقل شده)، روسها با توسل به زور و شکنجه و تحت فشار قرار دادن اهالی مظلوم روستا حتی بچه های خردسال، موفق به شناسایی و دستگیرس علی محمد و تحت تعقیب قراردادن کاظم گردیدند. ، که متعاقب حوادث و اتفاقات رخ داده کاظم در معیت فرزندانش "خدیجه و وهاب" ( علیرغم فوت همسرش در همان ایام) به منطقه کنگاور و اسد آباد متواری که با توجه به شدت جراحات و شکنجه های وارده ،متاسفانه در مدت کوتاهی پس از متواری شدن مظلومانه درغربت فوت نمود و فرزندانش نیزبا گمنامی برای همیشه در آن محل ساکن گردیدند(اکنون نوادگان وی در روستای بهراز اسدآباد زندگی میکنند )،قزاقها نیز چون موفق به یافتن وی نشدند در اقدامی جنون آمیز و وحشیانه ضمن به آتش کشیدن خانه و مزارع و اموالش، به منظور ایجاد رعب و وحشت عمومی نسبت به دار زدن و اعدام یکی از اهالی منطقه گروس (که زندانی آنان در قروه بود) در محل سرچشمه و آویزان نمودن جنازه اش به مدت چندین روز متمادی اقدام کردند، همچنین در آن روزها با کشتن گروهی از یاغیان و دزدان مسلح مشهور محلی که مردم محل را سالها غارت وچپاول مینمودن ،خصوصا سرکرده آنان و زن بچه اش ودست بسته گرداندن سایراعضا خانواده آنها درقروه، موجبات ترس وحشت اهالی را فراهم نمودند.

در همان ایام با کشتن دوتن از سربازان روسی در روستای حاجی آباد سادات قروه توسط جوانان باشرف و غیرتمند روستا (هنوز هم قبر و محل دفن آن دو سرباز در روستای فوق الذکر موجود است) و با شروع رشادتها و مبارزات قهرمانانه فراگیر عمومی مردم منطقه،خصوصاً در کامیاران و بعدها لیلاخ(دهگلان ) توسط نیروهای مردمی زنده یاد شادروان "سنجر خان وزیری" (معروف به سردار اکرم ) از ضلع غربی قروه و کشتار و جنگ و مقاومت قهرمانانه گسترده خانه بخانه در بیجارگروس توسط نیروهای رشید مردمی به کمک قوای عثمانی که به هیچ عنوان حاضر به پذیرش تصرف شهر بیجار توسط روسها نبودند و دست بدست شدن چندین باره شهر مابین قوای مردمی و روسها از ضلع شمالی قروه، و همچنین همزمان آغاز حملات و یورش قوای دولتی ومردمی همدان به فرماندهی روانشاد "کلنل محمد تقی خان پسیان" ( فرماندهی وقت ژاندار مری منطقه همدان) از ضلع شرقی قروه و نیروهای مردمی" امین بیک" از روستاهای اطراف همدان و اسداباد و همچنین درآن اثنا شیوع گسترده بیماری وبا ما بین سربازان و اهالی و اثرات قحطی مرگبار در منطقه ، همگی عوامل موجبات کاهش تدریجی نیروها و برچیدن پایگاه روسها در قروه شد.

بنظرم از مهمترین و دیگر دلایل خروج سربازان روسی از قروه، ورود سربازان و قوای تازه نفس ترک عثمانی به فرماندهی "علی احسان پاشا" از طریق بیجار به منطقه، که تهدیدی بسیارجدی برای روسها محسوب می شد ( علیرغم استقبال خوب مردم قروه ،و با داشتن مشترکات بسیار زیاد آداب و رسوم ،هم کیشی ، هم زبانی، متاسفانه آنان نیز بعد از خروج سپاه روسی، با تاخت و تاز و شلیک ممتد توپ های پرصدای قمپوز و ایجاد رعب وحشت قروه را تصرف نمودند) در همان روزها عثمانی ها و قوای روسی در شهر همدان به شدت در گیر شدند که در آن جنگ نابرابر روسها با تجدید قوا از مسیر قروه و قزوین با فرماندهی مستقیم جنگ توسط "ژنرال باراتف" موفق به شکست قوای عثمانی و نیروهای"کلنل محمد تقی خان پسیان" شدند و عثمانیها به کرمانشاه و بعداً به خاک عراق عقب نشستند و دلیل دوم قابل ذکر نیز آغاز انقلاب اکتبر روسیه در آن ایام بود که موجبات خروج نیروهای روسی از منطقه و بعداً از کل کشور شد.

در آخرین روزهای اقامت تلخ قزاقهای روس در قروه در وهله اول: بجهت تامین قسمتی از مخارج جابجایی و انتقال قشون و در وهله دوم : تنبیه و قدرت نمایی هرچه بیشتر و انتقام گیری از اهالی مظلوم و فقیر روستا ، خصوصاً مخالفین و مبارزین ،بنا به توصیه افسر ضد اطلاعات و امنیتشان "زاخارچنگو " و به فرمان "سروان مامانف" با تجمیع مردم محل و تعدادی از روستاهای همجوار بطور غیر منتظره یکی از متنفذین محل، زنده یاد "غلامحسین ملکی" (پدر بزرگ استاد صاحبعلی ملکی) ، که با تندخویی و پرخاشگری و مخالفت آشکار با اقدامات و عملکرد روسها حاضر به اجرای دستورات آنان در جمع آوری و تامین ارزاق و تعداد اسب مورد نیازشان از اهالی روستا نشده بود، ناجوانمردانه اعدام و به دار کشیدند و در نهایت مظلومیت به شهادت رساندند.

روحشان شاد وقرین رحمت الهی ویادشان همیشه گرامی باد.

باتشکروقدردانی از عزیزانی که در جمع آوری وارائه اطلاعات ، یاریم نموده اند.

گردآوری ونگارش : هوشنگ ملکی –اسفندماه 1394



تاريخ : یک شنبه 26 مهر 1395برچسب:, | 22:12 | نویسنده : هوشنگ ملکی |

« قروه کردستان »

«میرزا رضا ملکی ، اولین رئیس انجمن و شهردار قروه»

 

رضا ملکی مشهور به میرزا رضا و کربلایی رضا ، فرزند علی محمد و  زرین تاج خانم ، وفات 1335

تاریخ (حدودا سیصد ساله ) تاسیس شهر قروه پر از نامهای شخصیتها و نامداران بزرگیست که شرح زندگی هر یک به درستی ، تاریخ گویای شهرمان است (به جز معدود افراد سیاسی که از قِبَل تنگ نظریها و وابستگی خطی و جناحیشان، متاسفانه مدیران خدوم و مردم شهرمان متضرر شدند که آیندگان به درستی در مورد آنان قضاوت خواهند کرد).

نامها و اسطوره و الگو هایی که در عرصه های مختلف عمرانی، علمی، ورزشی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی قروه در دوره های خود و حتی بعد از خود نیز منشا اثرات و برکاتی بوده اند، وقتی سخن از بزرگان، نام آوران و مفاخر قروه می شود، حقیقتا نام و آوازه ی « میرزا رضا ملکی »،که بعدها کربلایی رضا نیز نامیده می شد ،با توجه به تصمیمات ، خدمات و اقدامات گسترده ماندگارش در زمان بسیار کوتاه عمرش، والاتر از همه ی نامداران شهرمان بعنوان چهره ای ماندگار می درخشد، آزاد مردی نیک اندیشی که همواره عقل و منطق و تدبیر راپیشه خودمی نمود و جز رضای الهی و پیشرفت و توسعه همه جانبه شهرمان هدفی نداشت، شیوه مدیریت و تامل مثال زدنی وی حاکی از آن بودکه اگرمجال و امکان نقش آفرینی در افق وسیعتری را می یافت یقینا می توانست منشاء اثر و تحول و دگرگونی های بسیارسازنده ای برای قروه و استان و منطقه باشد.

در سال 1333 هـ.ش به همت و پیگیری و اعمال نفوذ میرزا رضا ملکی و همراهی دوستانش آقایان سید عباس اجاقی و موسی ایقانی (میرزا موسی صمدی) و اهتمام و یاری آقای" صدیقی" بخشدار وقت، علیرغم قلت جمعیت و نداشتن خیلی از شرایط و ویژگی های لازم ،قروه به شهر تبدیل ، و سه نفر یاد شده با رای مستقیم مردم بعنوان اعضاء  انجمن شهر انتخاب گردیدند که به ترتیب بعنوان شهرداران قروه نیز تعیین و منصوب شدند. (در سال 1337 با تغییرات صورت گرفته درتقسیمات کشوری و تاسیس استانداری کردستان در زمان آقای تیمسار امین آزاد و شهر شدن قروه مجددا تثبیت و شهرستان شدن آن نیز در سال 1339 با تاسیس فرمانداری و انتصاب آقای "نیرومند" بعنوان اولین فرماندار قروه قطعیت یافت)

از سایراقدامات ارزشمند میرزارضا ملکی که بعنوان مرد اقتصاد و معمار قروه ی جدید شهره بود،می توان خاطر نشان ساخت: علاوه بر ایجاد اولین دوره انجمن شهر و اعمال نفوذ در تاسیس و راه اندازی شهرداری، با صرف سرمایه شخصی خود نسبت به تاسیس آسیاب دیزلی و همچنین انتقال برق و روشنایی به منازل مردم با هزینه شخصی و خرید ادوات و ماشین آلات کشاورزی و دایر نمودن فروشگاهی بزرگ و منحصر به فرد ، موجبات تغییر سریع بافت قروه از روستا به شهر را فراهم نمود.

مردم فهیم همراهی میرزارضا ملکی با اولین بخشدار قروه ، آقای کبودوند (پیرمرد تندخو ، خوشفکر و بسیار جدی از خوانین و بزرگ زادگان ایل کبودوند گروس در سال 1317) در واگذاری رایگان زمین جهت احداث اولین خیابان قروه (از محل میدان اتحاد فعلی تا چهار راه حسینیه) ، و احداث اولین مغازه و منزل و کارگاه در کنار خیابان و غرس نهال و پیگیری احداث باغ ملی (پارک شهر روبروی مغازه هایش که بعد از فوت ایشان متاسفانه تصرف و به فروش رسید) را فراموش نخواهند کرد، سیزده سال بعد از فوت ایشان در سال 1348 در زمان استانداری زنده یاد مهدی رئوفی تنها میدان شهر ، میدان اتحاد فعلی و خیابان رئوفی (سید جمال الدین اسد آبادی) با اقتباس از بلوار الیزابت (کشاورز فعلی تهران) احداث و به معابر شهری قروه اضافه گردید.

در همان سالها با توجه به مخالفت شدید سنتی ها و مرتجعین با در اختیار گذاردن رایگان ملک شخصی خود جهت ایجاد مدارس پسرانه و دخترانه (مدسه ناهید ،اولین مدسه قروه) و همکاری موثر در راه اندازی اداره فرهنگ (آموزش و پرورش فعلی) ، با اسکان معلمان غیر بومی(اولین معلم غیر بومی قروه آقای هدایی بود) و حتی فرستادن خواهر خود (خانم حدیقه ملکی) و تعداد قلیلی از دختران به مدرسه که بعدها بعنوان اولین دانش آموختگان دختر مدرسه شهر شدند، اهتمام جدی خود را نسبت به سواد آموزی همه اقشار خصوصا دختران نشان داد، سالها بعد با تلاش اداره فرهنگ (آموزش وپرورش فعلی)  مدارس دیگر شهر به نام های چهارم آبان (12 فروردین فعلی نزدیک مسجد امام سجاد ) و انتصاریه (مدرسه حافظ فعلی )  ،را احداث  و راه اندازی و فعال کردند.

بارها از بزرگان و ریش سفیدان شهر شنیده ام که در سال 1325 با شروع قیام سید جعفر پیشه وری در آذربایجان و تصرف شهر های ترک زبان منطقه نظیر تبریز و زنجان و حتی بیجار، سران فرقه دموکراتیک آذربایجان با فرستادن هیات و نمایندگان ،منتظر دریافت پاسخ و چراغ سبز ورود قوای پیشه وری به سبب ترک زبان بودن قروه و سنقرکلیایی و تصرف این دو شهر و منطقه و الحاق به جمهوری  دموکراتیک آذربایجان بودند که با مخالفت جدی میرزا رضا ملکی و جمعی از معتمدین شهر (بدلیل خاستگاه اولیه اکثریت کرد زبانی مردم منطقه و مهاجر بودن ترکان قشقایی و سایرین به این شهر نوپا) مواجه میشوند ، به این ترتیب یک بار دیگر با تدبیر و درایت مانع شروع شعله آتش جنگی نو و تکرار تصرف منطقه همچون وقایع جنگهای روس و عثمانی و راهزنان وچپاولگران مسلح محلی می شود.

با توجه به اینکه در منطقه جزو متنفذین ،آزادیخواهان و مبارزین محسوب می شد،در جریان ملی شدن صنعت نفت با تعامل و ارتباط با گروه های آزادیخواه و مبارز منطقه و صاحب منصبان،خصوصا تجار تهران و همدان ( از طریق زنده یاد آقای فریدالدوله گلگون شهردار همدان و همچنین پدر خانمش آقای حسین شرفبیانی از بازاریان همدان و بیت بزرگوار مرحوم حاج شیخ تقی ایرانی از تجار بنام و نماینده دو دوره مجلس شورای ملی) ،همواره جزو مبارزان و سرآمدان حامیان جدی ملی گرایی در منطقه به حساب می آمد که به همراه مبارزین و جمعی از بازاریان و دوستانش در همدان تحت تعقیب و در آستانه بازداشت و رفتن به زندان نیز قرار گرفت (بعداز پایین کشیدن مجسمه شاه در همدان در سال 1332 گروهی ازمبارزین ومشروطه خواهان منطقه مدتی در منزل وی در قروه مخفی شده بودند).

در سال 1326 بعد از شکست قیام حزب دمکرات کردستان در مهاباد به رهبری قاضی محمد  چندین نفر ازجوانان منطقه قروه که به یاری قیام شتافته بودند در اطراف سقز به اسارت قوای دولتی درآمده بودند که با تلاش و پیگیری جدی و اعمال نفوذ «میرزارضا ملکی» از طریق دوستانش خصوصاّ روان شاد "یحیی صادق وزیری" دادستان و آقای آصف فرماندار وقت سنندج از چنگال ارتشبد "رزم آرا نجات" یافتند(در آن زمان قروه جزو بلوک هجده گانه سنندج بود).

"دکتر میر وجیه الله صدر " (نماینده قروه در مجلس شورای ملی)  همواره شادروان میرزا رضا ملکی و پدرشان علی محمد را از دوستان و مشاورین امین خود یاد می کرد و تلاش خردمندانه آنان را در توسعه شهر و همچنین اهتمام به همزیستی مسالمت آمیز ادیان و قومیت ها و مذاهب و فَرَق در قروه را می ستود و ابراز تاسف می کرد که با فوت جوانمرگ میرزا رضا ملکی مقدر نشد در زمان استانداری مرحوم زنده یاد "مهدی رئوفی" (استاندار پر تلاش و مرد عمران شهری کردستان در سالهای 1351 تا 1347) با مرحوم میرزا رضا ملکی در آبادانی شهر قروه سهیم باشیم.

در بهار 1335 با بازگشت از آخرین سفر عمرش (نزدیک دو ماه اقامت در عتبات عالیات و زیارت  و شرفیابی و دیدار و شرکت در دروس علمای طراز اول آن زمان در نجف اشرف « قرآن نفیس اهدایی مراجع عظام به ایشان هنوز هم بیادگار باقی مانده است») ،در عین سلامت روح و جسمش ، به دعوت معبودش لبیک گفته و با دست کشیدن از تلاش و مجاهدت و با اندوخته های ماندگار دنیوی و اخروی ، به سوی حق شتافت و آرام گرفت و در مقبره خانوادگی بخاک سپرده شد.

با غروب عمر بسیار کوتاهش (علیرغم زمینه سازی و پیگیری جدی ورود و اسکان دو نفر از روحانیون متشخص و محبوب که عاملی جهت وحدت باشند از شهرستان سنقر کلیایی به قروه که برای همیشه نیز در شهر ساکن و ورثه و ذریه آنان نیزمقیم گردیدند )،با بی تدبیری فردی مقدس ماب در شهر آتش اختلافات کهنه فرقه ای و قومی بین شیعیان و بهاییان و گاهی یهودیان شعله ور گردید که سالها نیز ادامه یافت.

در سوگش مردم قدردان با تشییعی ماندگار و فراموش نشدنی، نواختن ساز عزا (چنبری و وارونه نوازی) که حقیر بیاد ندارم و نشنیده ام در عزای کسی تا به حال درقروه نواخته باشند، ضجه کنان پیکر جوانمرگ، بازاری باتقوا و رئیس انجمن شهر و شهردار فقیدشان که وارثی جز کارها و اقدامات ماندگارش به یادگار نگذاشت ، با حزن و اندوه به خاک سپردند و افسوس که اجرای دهها برنامه و طرح نیمه تمامش برای توسعه و عمران شهر نو پایمان به فراموشی روزگار سپرده شد و یا با تاخیری بسیار طولانی اجرا گردید ( واین در حالی است که علت و راز مرگش همیشه بی پاسخ ماند).

یادش همیشه گرامی باد.

با تشکر وقدردانی از عزیزانی که در جمع آوری وارائه اطلاعات ، یاریم نموده اند.

گردآوری ونگارش : هوشنگ ملکی- تیرماه 1394



تاريخ : چهار شنبه 25 مهر 1395برچسب:, | 18:39 | نویسنده : هوشنگ ملکی |

عاشیق یا آشیق یا عاشق

«  استاد عباس ملکی  » 

 ( متولد 1303 وفات 1382 )

 

عاشیق، در کشورها و اقوام مختلف خصوصا درمیان ترکان به فرد یا گروهی عارف و نغمه سرای حماسی می گویند که در نواهایشان عمدتا انتقال شفاهی فرهنگ ، ترویج ارزشها و سنن کهن فرهنگی قوم خویش را انجام دهند.

ریشه و تاریخ عاشیقها به قرن هفتم میلادی میرسد، نواهای عاشیقها عمدتا شامل 12 داستان حماسی است که اکثراً در قدیم میان ترکها با لهجه آغوز متداول بود (امروزه لهجه آغوز غربی متعلق به قوم قشقایی شناخته میشود که مهاجرین اولیه آسیای میانه و ترکیه به ایران بودند)،شایعترین قالبهای شعری عاشیقها گرایلی ، قوشها ، تجنیس است ،امروزه هنرعاشیقی نیز پا به پای ادبیات عرفانی رشد کرده و صیقل یافته است.

اوج دوران عاشیقی در زمان شاه اسماعیل صفوی بود که همواره خود را شاعر و عاشیق میدانست و حماسه ی بر تخت نشستن توسط عاشیقها نقل میشد.

بعد از جدش "ملک محمد "اولین و تنها عاشیق خوان قروه

زنده یاد "عباس ملکی" در سال 1303 هجری شمسی در قروه متولد شد ، وی از همان ابتدای دوران نوجوانی با شرکت در محافل شادی و مجالس ، مجذوب و شیفته ی نواهای دلنشین گروه های عاشیق نامدار که از استانها وشهرهای دیگر به قروه می آمدند شد، برای اولین بار در چهارده سالگی درقهوه خانه محمدعلی همتی (درمحله یوخاره محله ،خیابان کارگرفعلی نبش کوچه شهید احمدرضا فعله گری) وبعدها درمجالسی که بنا به دعوت پدر بزرگم علی محمد ملکی و حاج روح اله مرادی برگذار می شد درجمع باصفای عاشیقها شروع به خواندن و مشاعره و اجرای هنر ذاتیش نمود، رموز عاشیقی وادبیات شفاهی خوانی ونواختن را با تلاش وسخت کوشی و بدون بهره گرفتن از محضر اساتید روز، فقط با الگو برداری و با هوش و ذکاوتش آموخت.

بداهه نواز و بداهه خوانی ماهر بود و نغمه ها و گوشه ی زیبا ، مقام و سبک نوآورانه اش در موسیقی عاشیقی و فولکلور (کردی و فارسی خوانیش) با وزن و ردیفهای آوازی و مقام ها همیشه ماندگار خواهد ماند.

در کودکی شاهد اجراهایش در محفل خانوادگی و در حضور مرحوم پدر و اقوامم بودم که یکی از بیاد ماندنی و خاطره انگیز و فراموش نشدنی ترین روزهای زندگی ام بود، استاد عاشیق عباس با صدای دلنشینش قیامتی برپا میکرد، متاسفانه اختلاف سنی و رفت و آمدکم خانوادگی آن زمان و مشغله تحصیلم علیرغم شیفتگیم به هنرش موجبات محرومیتم از حضور مستمر و دیدن استاد بود،عاشیق نبوده ام ولی حس و ژست و حالت اجرای زیبای عاشیقی را در وجودش درک میکردم، نوای زندگی ، عاشیق خوانی و صدای بی نظیرش متفاوت تر از همه ی عاشیق های که صدایشان را شنیده ام بود.

شیوه خواندن استاد عباس ملکی بیشتر پیروی از سبک اساتید برجسته و صاحب سبک همانند استاد عاشیق خسته قاسم و علی عسگر بود، موسیقی عاشیقیش فقط از لحاظ شنیداری مورد اهتمام اقوام، همشهریان و دوستدارانش نبود، بلکه ویژگیهای فردی و عظمت مردمی بودنش و بهره گرفتن از تجربیات عملی و مکنونات قلبیش که همواره به زیبایی، بخشی از تاریخ و ادبیات سرزمینمان را نقل ، یادآوری و زنده میکرد لذت بخش و شنیدنی بود.

علاقمندی و عشق و محبت مردم به استاد موجب می شد که هنرش را بعنوان ابزاری کوبنده برای بیان آرزوهای نهفته فردی و یا سرکوب شده اجتماعی باز آفریند و با تلفیق شعر و موسیقی و افسانه به نقل و بیان وقایع تلخ و شیرین تاریخی همچون : نقل سختی زندگی و ظلم و ستم شاهان مستبد و خوانین ظالم محلی یا حماسه ها و رشادتهای جوانان دلیر و عیاران و جوانمردان و پهلوانان رشید ایرانی بپردازد که این امر سبب ماندگاری و انتقال بخشی از تاریخ این سرزمین به صورت سینه به سینه شود،اشعار وی در بردارنده آداب و رسوم و اندیشه ها و فرهنگ زیبا و ماندگار و کهن ایل قشقایی که در عین سادگی اندیشه ها ، مخزنی از واژگان ارزشمند یک ملت زجر کشیده در درون آن نهفته بود و به درستی حاوی فرهنگی غنی و سرشار از نکات انسانی که قرنها سینه به سینه نقل و ماندگار باقی مانده بود آنهم در زمانی که ادبیات نوشتاری به گونه کنونی رشد نیافته بود،فقر و سختی زندگی آن وقت و ظلم حاکمان در تقسیم ناعادلانه منابع و امکانات و رفاهیات در مناطق خاص جغرافیایی کشور خصوصا کردستان، به عاشیق عباس کمک میکرد تا ابعاد مختلف زندگی مردم را به خوبی در هنر خود منعکس نماید و همین با مردم بودن موجب موفقیت و محبوبیتش بود.

حافظه عاشیق عباس مخزن روایات و داستانها و اشعار بسیار زیبایی بود، داستانها و اشعار حماسی ورزمی را با مهارت ویژه اش و با صدای دلنشین نقل میکرد، اشعاری نغز به همراه آهنگ دف و یا سرنا میخواند، بدین طریق عرصه هنر موسیقی عاشیقی قروه و منطقه را تسخیر نمود، صدتاسف بدلیل شرایط خاص آن وقت و نبود امکانات و عدم پوشش و انعکاس متناسب، فعالیتهای ارزنده ی هنریش مورد توجه شایسته و درخور واقع نگردید.

میتوان در خصوص استاد عباس ملکی گفت: که هنرمندی کامل با همه خصوصیات و منحصر به فرد بود، هم شعر می سرود، هم آهنگساز بود ، هم نوازنده و هم خواننده ، هم هنرپیشه ای برای بیان و انتقال احساسی اشعارش و به وجد آوردن شنونده و هم داستانسرایی توانمند، به عبارت دیگر هنرمندی تمام عیار ، خلاق و مبتکر بود.

به زیبا داستانهای « کوراوغلو » ، داستان شاه اسماعیل و همچنین داستانهای غنایی (محبت داستانی به زبان ترکی) مانند « عباس و گولگز»  عاشیق « غریب و صنم» ، « اصلی و کرم»  را نقل میکرد، داستان زیبا و جذاب کوراوغلو که در آذربایجان و مناطق ترک زبان و بسیاری از کشور های جهان شهره است ،که اکثرا از وقایع زمان شاه عباس و اوضاع اجتماعی آن دوران سرچشمه میگرفت (شاه عباس اول با انتقال پایتخت به اصفهان و جانشین کردن تدریجی زبان فارسی بجای ترکی در دربار و جایگزینی شاهسون بجای قزلباش و رنجانیدن آنان و ......) آن وقایع و اوضاع سیاسی، اجتماعی زمان صفویه برای عاشیق های هنرمند بهانه ای شد که در خلق و آفرینش هنری پیشی بگیرند و ساز و سخن خود را برای بیان آرزو ها و خواسته های مردم بخدمت بگمارند و ساز و سوز خود را بر پایه قهرمانان واقعی و یا افسانه ای و حوادث اجتماعی بنیان نهند.

استاد عباس ملکی یکی از ستاره های گمنام و غریب آسمان موسیقی قروه و کردستان و حتی ایران بود، اجرای بی نظیر و صدای دلنشین ، نقل داستان عاشقانه رزمی و فولکوریک و افسانه ای، بداهه خوانی و از همه مهمتر و والاتر خلق شعر و آهنگ تصنیف هایش توسط خودش بود.

اجرای ساز بخش محوری هنر عاشیقیش بود که عاشیق عباس در نواختن سازهای کوبه ای ، خصوصا ضرب و دف استادی توانمند بود که با سختکوشی و استفاده از توان و استعداد ذاتیش نغمه و ریتمها و شیوه نوازندگی و همچنین انگشت گذاری (تکنیک نوازندگی) را با انگشتان سحر آمیزش به قشنگی و مهارتی تحسین برانگیز می نواخت.

موسیقی عاشیقی استاد عباس ملکی را میتوان بعنوان پشتوانه ای معنوی در موسیقی نواحی قروه و کردستان دانست که متاسفانه بدلیل عدم توجه جدی در پشتوانه سازی سالهاست که افول کرده است.

عباس ملکی بدلیل مشکلات زندگی و همچنین داغ شهادت نوه عزیزش (شهید نوید ملکی) و همچنین فرزند شهید قهرمانش (پهلوان شهید نصیر ملکی ،کشتی گیری قدرتمند که دارای عناوین و افتخارات ملی و استانی زیاد، خصوصا نفر سوم کشتی ارتش بود) تکرار و اجرای موسیقیش را سالها متوقف و یا با و قفه انجام داد و گاه گاه فقط در هنگام دلتنگی و یاد عزیزانش و بنا به تشویق همسرش که تا لحظه فوتش بهم عشق میورزیدند می نواخت.

وی پس از عمری تلاش بی وقفه در ترویج و تعالی موسیقی عاشیقی و ارائه و خلق آثار و نواهای فاخر و ماندگار و دلنشین صدای پر هیمنه و کم نظیرش، بالاخره نوای سازش درسال 1382 برای همیشه به خاموشی گرایید و به یکباره ساز جدایی نواخت و به جمع عاشقان و فرزند و نوه شهیدش پیوست، امید آنکه با شهیدانش محشور شود.

در پایان لازم به ذکر میدانم ای کاش مسئولان فرهنگی در برابر حفظ هنر های اصیل بومی و محلی وظیفه مند تر عمل کنند، چرا که فقط با تکیه بر هنر های بومی می توانیم در برابر تهاجم فرهنگی غرب و انواع موسیقی های مبتذل بایستیم.

یادش همیشه گرامی باد

گردآوری ونگارش :  هوشنگ ملکی اسفند 1394

 



تاريخ : یک شنبه 11 مهر 1395برچسب:, | 20:13 | نویسنده : هوشنگ ملکی |

مشاهیر خانواده ملکی- استاد صاحبعلی ملکی

استاد "صاحبعلی ملکی"در سال 1316 در قروه،چشم بدنیا گشود،از اوایل کودکی چشمانش گلهای رنگارنگ فرشهای دست بافت را رج میزد و در جوانی دستهایش با چوبهای متنوع پنجه نرم مینمود، سالها بعد خلاقیت و ذوقش را در طراحی و معماری و خلق بناهای ماندگار نمایان ساخت ،توان و مدیریتش در صنعت سنگ و معدن توام باکارآفرینی و آشتغال و بکارگیری جمع کثیری ازجوانان جویای کار شهرمان  شمه ای کوچکی ازهنرش بود

وی کار ادبی خود را از سال 1350 در انجمن ادبی قروه آغاز نمود ، سپس در انجمنهای ادبی استانهای همجوار خصوصا انجمن مطرح و خوشنام ادبی همدان ادامه داد، علاوه بر فعالیتهای ادبی، در سال 1360 با آغاز به کار انجمن خوشنویسان ایران در قروه کار خوشنویسی را به صورت جدی تا دریافت درجه عالی به راهنمایی استاد "عزیزالله گلکارزاده "ادامه داد.

اوضاع وشرایط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در دوران مختلف زندگیش در خلق آثار فاخر و ارزشمند هنریش بسیار تاثیرگذار بود ،تلفیق درست حس با ذوقش با پشتوانه استعداد ذاتیش همواره موجب موفقیت روزافزون استاد درهمه عرصه های فعالیت های هنری و ادبی و علمیش بوده است.

او در سال 1369 به تهران رفت و از محضر اساتید بلند مرتبه انجمن خوشنویسان ایران، استاد "عباس اخوین" برای خط نستعلیق و استاد "اسرافیل شیرچی" برای خط شکسته بهره جست و همزمان در انجمن های ادبی خواجو، کمال، صائب، سخنوران، دانشوران و مولانا به عضویت پذیرفته شد و سالیست که در جلسات انجمن پژوهشی «آفتاب حقیقت »شرکت مینماید و از محضر استاتید سخن بهره می جوید.

«استاد صاحبعلی ملکی» در سال 1371 موفق به دریافت درجه ممتاز در مراتب خوشنویسی گردید و سپس شروع به خلق آثاری با تلفیق چوب و خط (تراشه) نمود که ثمره آن در نمایشگاه متعدد انفرادی و گروهی به نمایش گذاشته شده است.

صاحبعلی ملکی با تخلص "صاحب" ده ها جلد از آثار فاخر و سروده های خود را در قالبهای مختلف شعری همچون غزل، قصیده، دوبیتی، مثنوی و همچنین قالبهای نوین شعری خصوصا قالب نیمایی بنامهای "پگاه"، "پرواز"، "پیام" و "پرنیان"، "مشق تنهایی"، "کلیات اشعار"، "رباعیات صاحب" ،"دوبیتی های صاحب"و.....و کتوب متعدد دیگری نیز درباب خوش نویسی و خط به نامه های "بوستان خط ، "گلستان خط" ، "گلزارخط "،و.....منتشر و در دسترس علاقمندان به شعر و خط و ادبیات قرار داده است.

وی در نمایشگاه خوشنویسی "نگاره های عشق" که بوسیله انجمن خوشنویسان ایران برگزار شده بود با کار تلفیقی خط و چوب شرکت نمود که تابلوی وی مورد توجه هیئت داوران قرار گرفته و جهت نگهداری در موزه ثبت گردید ،در سال 1378 در نمایشگاه قرآن با چند تابلوی تراشه چوبی شرکت نمود که مورد استقبال گسترده کارشناسان و بازدیدکنندگان قرار گرفت همچنین در سال 1380 تابلوی نفیس خوشنویسی برجسته اش معروف به «خط ناخنی» در جشنواره میراث فرهنگی رتبه اول را کسب نمود.

"صاحب"همچنین در هنر نگارگری و تذهیب نزد استاد "محسن آقامیری" مشغول کسب تجربه و تحقیق بود.

"خانه امید"

عمراست که خود راز خود آگان نکردیم

دل را خبر از فیض سحرگاه نکردیم

باآنکه دلیل ره ما شمع سخن بود

جز همرهی مردم گمراه نکردیم

تا آنکه به یک آه مکدر نشود دل

باسوز دو صد ناله یکی آه نکردیم

بی راهه برفتیم خود از فرط تغافل

ما فرق ره بادیه از چاه نکردیم

گفتیم که نزدیک بود خانه امید

پروا که خطرهاست در این راه نکردیم

چون پرتو خورشید رخش بر سرما بود

"صاحب"نظری جز که برآن ماه نکردیم



تاريخ : پنج شنبه 8 مهر 1395برچسب:, | 17:36 | نویسنده : هوشنگ ملکی |

« قروه کردستان »

بزرگ معنوی خاندان ملکی « علی محمد ملکی » ، « پهلوان عَلمَمَد » - ، مرد اراده و عمل « عَلمَمَدنان نخور » 

 

 علی محمد ملکی  فرزند اسدالله  و طاوس  و نواده ملک محمد قشقایی   متولد 1256،  وفات 1351                   

شرح احوالات، زهد و تقوی، توسل و ریاضت کشیدن و همچنین آزادیخواهی و مبارزات و رشادتهای زنده یاد « علیمحمد ملکی » در مقابل اشغالگران روسی درجنگ جهانی، سالهای بعد عمرش هنوز هم نقل محافل و ورد زبان قدما و ریش سفیدان و افرادیسیت که وصف شخصیت ممتازش را شنیده اند.

زاهد فرزانه ای که از لحظه، لحظه عمرّ با برکت و زیبایش علیرغم مصائب و جفای بسیار سخت روزگار ،و به تعبیر خودش آزمایشات الهی (داغ جوانمرگ فرزند بزرگ نامدارش و سایر اولاد و همسرش ) با کناره گیری از فعالیتهای دنیوی به بهترین شکل و نحو استفاده کرد، و همواره عمرش را برای اعتلای حق و حقیقت و انجام باورهایش بدور از محافظه کاری و مصلحت اندیشی صرف کرد و می توان گفت با ایجاد حس زیبای نو دوستی ،خود را وقف مردم کرد.

از سجایای بسیار زیبای پیر و بزرگ معنوی خاندان، « علی محمد ملکی» که خیلی ها او را « داداش » با گویش ترکی خطاب می کردند (که از اصطلاحات تصوف و به معنی مرشد و شیخ در عربی و بابا در زبانهای فارسی و ترکی است ) ،می توان گفت : ضمن تاکید بر انجام و پایبندی به تکالیف مذهبی در هر شرایطی، در عین توانمندی جسمی ( پهلوانی) و مادی ( ثروت) با تواضع و فروتنی ، صبوری و ساده زیستی به بهترین شکل ممکن، مردم داری و تعاملی مثال زدنی با همه اقشار جامعه ، پیر و جوان و خرد سال و خصوصا با قومیتها داشت.

ایشان با عبودیت و راز و نیاز با خدای خویش ، دارای قلبی سلیم و پاک و شخصیتی وارسته بود، ایفای این شخصیت ممتاز که به واقع رکن و قطب معنوی خاندانش محسوب می شد، در زمان خود رهگشای بسیاری از مسائل اجتماعی ، دینی و فرهنگی شهر نو پای قروه بود، با وجود طی درجات معنوی و ازطرفی بذل و بخشش مثال زدنی اموال و دارایش به اقوام و همشهریان ،ضمن مهمان نوازی و فراخی همیشگی سفره اطعامش ، با جذب و بکار گیری و ایجاد اشتغال جمع کثیری از مردم (در شرایط بسیار سخت بحرانهای سیاسی آن زمان کشور ، قحطی بعد از جنگ جهانی و دوران اشغال منطقه توسط قوای روس ، عثمانی و یاغیان و غارتگران مسلح محلی و.... ) با اتخاذ شیوه زندگی بسیار ساده و بدور از اشرافیگری هیچوقت درصدد طرح خود نبود و همواره در گمنامی می زیست.

کار آفرینی و ایجاد اشتغال و بکارگیری جمع کثیری، تحت عناوین مختلف خصوصا کارگر(علیرغم ناملایمات همیشگی خوانین محلی و عوامل سرسپرده آنان کدخدا ، مباشر ، ضابطین و عوامل حکومتی و.......) و تفکیک بخش به بخش فعالیتهای اقتصادی محدود آن زمان خود و اتکا به نیروی انسانی مانند :1- کارگران فعال در باغات انگور(مشهور به باغهای انگور امام ، پشت شهرداری سابق ، انتهای خیابان چمران). 2- کارگران فعال در بیشه زارها ( باغچه ها و باغ میوه و علوفه). 3- کارگران فعال در گله داری و چوپان. 4- کارگران فعال در زمینهای زراعی ، آسیاب ، کار در منزل و..... ، گویای تفکر ژرف و افق دید و وسعت نظرش بود و تحقق جمله قشنگی بود که همیشه بر زبان می آورد: « باید با ایجاد کار توزیع رزق و روزی کنیم» با اندکی تامل در خصوص اقداماتش می توان گفت :افزایش برکت در اموال و داراییهایش به جهت بخشندگی و وسعت نظرش بود.« همانا انفاق یگانه راه رسیدن به نیکویهاست و بیانگر ایمان واقعی انسانهاست».

شرح آزادیخواهی و مبارزاتش با اشغالگران غاصب روسی و زندان و شکنجه دیدنش تاسرحدمرگ در ابتدای سنین جوانیش در قسمت"قروه در اشغال روسها" به تفصیل بیان گردیده است.

« غذای نذری علی محمد ملکی در ایام محرم »


تکرار هر ساله صحنه ذبح گاو وگوسفندان و تهیه شور انگیز وعاشقانه غذای نذری دهه اول محرم خانه"علی محمد ملکی"از خاطراتیست که هیچوقت از یادها نخواهد رفت و هر ساله تا زمان حیات وی با تکرارش جاودانه و ماندگارماند،مراسم زیبای نذری وتوزیع غذا خانه وی مجموعه ای زیبا از ارزشهای والای انسانی واسلامی درکنار همیاری ودوستی و تعاون همشهریانم بود که بدرستی نشان دهنده فرهنگ ورسوم وعقاید وسنتهای آنان بود،این گونه مراسمات نمودی زیبا از عواطف وخلقیات و هویت انسانی مردم شهرمان داشت وجایگاه حقیقی اعتقادات وباورهای مذهبی را با آداب ورسوم خاص رادرظاهر بدرستی نمایش میداد.

ازگذشته ها نذری ما بین اکثر پیروان ادیان الهی و یکتاپرستان پذیرفته شده و مورد قبول بوده، بعنوان مثال حضرت "عمران نبی" نذر می کند که دخترش خادم عبادتگاه شود، شاید بتوان گفت:بنوعی نذریها وسیله ای برای وحدت ادیان و خداپرستان و خصوصا مسلمانان است.

در ایام محرم همه مردم شهر نو پای قروه از زن و مرد ، پیر و جوان و خردسال و هر کسی رازی و حاجت و درخواستی در دل داشت که باید با خدای خود و امام و مقتدایش در روز عاشورا در میان بگذارد و به نیت برآورده شدن نذرش در جمع با صفای ، سفره انفاق پیر فرزانه شهرخالصانه و بی دعوت حاضرمی شدند( کل جمعیت شهر و تعداد زیادی از روستاهای اطراف)، شاید ویژگی اصلی این انفاق زیبا جمع شدن همه در دهه اول محرم (ده روز غذای نذری توزیع می شد)در خانه «علی محمدملکی» و عرض ارادت و عشق و دوستی بود که او نسبت به همه اقشار مردم داشت و متقابلا او نیز محب واقعی مردم بود.

نذری او بهانه ای قشنگ برای باهم بودن همه بود، هیچکسی انتظار دعوت شدن نداشت ، چون همه سر ساعت ودر موعد مقرر بدون استثنا هر ساله حضور داشتند، وغذای نذری خانه او همچون سینه زنی وتعزیه خوانی ، شیون وجامه سیاه برتن کردن جزیی از مراسم هر ساله عزاداری امام حسین (ع) در قروه بود و حتی میتوان گفت اکمل مراسم عزاداری بود، سادگی شیوه تهیه و توزیع غذای خانه او در آن زمان نشانی از سادگی و بی آلایشی صاحب خانه داشت،که« هیچ وقت ،حتی در شرایط بسیار سخت زندگی ،چیزی برای خود از مقتدا و محبوب خود نخواست»

«واکسیناسیون کودکان»

با مرگ دو پسرش (ابوالقاسم وحمیدرضا) در سنین کودکی و نوجوانی ومشاهده مرگ و میرتدریجی کودکان روستا براثر بیماریهای مختلف واگیردار و نبود حداقل امکانات پزشکی ونارسایی درمانی با قطع امید از سنندج ( در آن زمان قروه جزو بلوک هجده گانه سنندج بود) با عزیمت به سمت همدان و دست طلب به سوی دوستانش ، با یاری روانشاد دکتر بالتازار فرانسوی ( که در آن زمان به مدت 15 سال در روستای اکنلو ،منطقه مهربان،واقع درشهرستان کبودرآهنگ همدان ساکن بود،که به همت وی و حمایت مالی خیرین وموسسات جهانی آزمایشگاه مجهزبیماریهای واگیردار منطقه را ایجاد نموده بودند وبا تقبل هزینه ها توسط شادروان جمشید خان قره گوزلو) ، فرزندان قروه برای اولین بار درخصوص بیماریهای عفونی واگیردار واکسینه و مورد معاینه قرار گرفتند.

«حذر از خوانین»

با توجه به عدم اثر بخشی ملاکان وخوانین پر نفوذ محلی ( معتمد وزیری ،معتمدهاشمی و آصف وزیری ) در عمران وآبادنی شهر و منطقه و حتی عدم پیگیری فراهم نمودن حداقل امکانات رفاهی ودرمانی قروه که همیشه جزو مطالبات به حق مردم محل بود ،همچون:

1- احداث بند سنگی در سراب( در آن زمان بر اثر طغیان آب سراب موجبات آب گرفتگی و وارد آمدن خسارت سیلاب به منازل مسیر خیابان سید جمال الدین اسدآبادی فعلی می شد، که سالها بعد در زمان احداث بند سنگی سراب توسط اداره عمران روستایی سابق ، قسمتی از زمین محل فعلی سراب و دیوار بندسنگی آن توسط علی محمدملکی از اراضی بیشه زارشخصیش رایگان اهدا گردید)

2-احداث پل چوبی( در محل ابتدای خیابان شریعتی فعلی به جهت ایجاد ارتباط با قسمت شرقی قروه با توجه به عبور آب چشمه پر آب بلاغ (چشمه ابتدای خیابان سید جمال الدین اسد آبادی) که از کنار مسجد جامع فعلی عبور می کرد)

3- احداث حمام عمومی( بعدها توسط شهرداری در محل فعلی بانک رفاه خیابان شریعتی احداث گردید.)

موارد کاستی های فوق الذکر و تصرف اموال ودسترنج و عایدات کشاورزان و سختگیرها و خشونت خوانین و عوامل آنان و ظلمی که در حق مردم منطقه روا می داشتند موجبات عدم مقبولیت و معاشرت جدی و همراهی نکردن وی و فرزندش میرزا رضا ملکی با همه خوانین محلی و عوامل آنان  شد.

«پهلوان عَلمَمَد»

همواره در مرور و بررسی خاطرات قشنگ، آموزنده و شنیدنی معتمدین و بزرگان شهرمان برکات و ثمرات زیادی نهفته است که می توان گفت: یکی از مهمترین و ارزشمند ترین شیوه های رشد و اعتلای فرهنگ و اندیش های آرمان گرا و انسان ساز همانا پند گرفتن از رفتار،منش و کردار گذشتگانمان است، بدرستی تاریخ را بهترین وسیله ی تذکر می دانند ، نه عامل سرگرمی و وقت گذرانی، یکی از آن دست خاطرات زیبا و ارزشمند که همواره نقل سینه به سینه اکثر قروه ایهاست، شرح کشتی گرفتن جوانان دلیر قدیم شهرمان خصوصاً پهلوان « علی محمد ملکی » است، زور آزمایی،تجمع، آمدن و رفتن های جوانمردان و پهلوانان، عیاران و رادمردانی که همواره با عزت وغرور برای اعتلای منش پاک انسانی و اعتقادات و حفظ شرافت و همچنین افزایش آمادگی جسمانی و توان دفاعی خود به منظور تامین امنیت دیار، حفظ کیان و شرافت زن و بچه و اموال و دارایی های مردم محل از غارت یاغیان و چپاولگران ،هیچوقت فراموش نخواهد شد ،بزرگان دیارمان همیشه مرام،مردی و مردانگی را شرط نیک بودن و نیک زیستن میدانستند ،فراموشی واز یاد بردن عهد جوانمردان و پهلوانان به منزله فراموشی قسمتی از هویت خود وعهدی است که آنان بدان متعهد بودند.

نقل پهلوان اولی وکشتی گرفتن به شیوه سنتی« پهلوان علی محمد ملکی »در قروه ومنطقه هنوز هم از خاطرات بسیار شیرین وآموزنده و شنیدنی و ماندگار پدران ومادران وبزرگان سنی شهرمان می باشد،که خوشبختانه سینه به سینه به فرزندان و نسل های بعد انتقال و برای همیشه ماندگار خواهد ماند.

در قروه قدیم در منطقه قیلر( محل حمام عمومی احداثی جهاد سازندگی درانتهای خیابان دوازده فروردین فعلی و محوطه جلو مدرسه چهارم آبان سابق) برسم سنت همه ساله در فصولی معینی از سال ،معمولا فروردین بعدازسیزدهم وفصل پاییز بعد از فراغت از برداشت محصولات کشاورزی در موعد تعیین شده ، مردم گروه گروه با تجمع گسترده همه اقشار، زن و مرد،وخصوصاً جوان، با نواختن ساز ودهل واجرای موسیقی های محلی ،به استقبال ورود پهلوانان ،کشتی گیران ،مردان قوی پنجه و پر آوازه عصر خود و نامداران منطقه و شاید کشوری ، در محل یاد شده می شتافتند ،پهلوانان حاضر درمحل نیز با انجام حرکات زیبا نمایشی و ورزشی و رجزخوانی مطالبه مبارز و حریف می کردند.( که در صورت نبود و یا حاضر نشدن حریف و باخت احتمالی سرافکندگی مردمان و پهلوانان شهر و منطقه محسوب می شد).

بر اساس ذکر خاطرات متفاوت بزرگان سنی شهرمان، طی چندین سال« پهلوان عَلمَمَد،علی محمد ملکی  »همواره گزینه اول مردان شهرمان جهت مبارزه و رویارویی با کشتی گیران مهمان بود ، که بارها با کشتی و نبردهای جانانه و ماندگار و بر خاک مالیدن پشت پهلوانان و کشتی گیران قوی پنجه و درشت اندام خوزستانی و همچنین کرمانشاهی و همدانی و حتی خراسانی باعث اعلام انصراف و تسلیم سایر کشتی گیران می شود، و بدینسان موجبات شادی و احساس غرور و شعف مردم شهرش را فراهم می نماید.

«مرد اراده ها،عَلمَمَدنان نخور»

شرح جریان "نان" نخوردن 75 ساله ( از بیست سالگی تا لحظه مرگ، 95 سالگی) علی محمد ملکی به تفصیل با روایتهای متفاوت در مجلات و روزنامه ها و نقل خاطره مردم قروه بیان شده ، علی الخصوص روزنامه کیهان (در دهم مهر ماه 1351 به شماره 8716 چاپ و منتشر گردیده.)

تصمیمی مبتنی بر آیات قرآنی:

علی محمدملکی به استناد آیات قران کریم و احادیث ، در خصوص علت نان نخوردن خود میگفت : چون خداوند متعال بعد از خلقت حضرت آدم ابوالبشر و همسرش حوا ،آن دو را به استفاده از کلیه نعمتها و فواکه بهشتی مجاز فرمود، مگر گندم (سوره بقره آیه 34)

ابلیس که به علت تمرد از فرمان الهی و سجده نکردن به آدم ابوالبشر از دخول در بهشت محروم و در مقام انتقام بر آمد و با حیله و نیرنگ به بهشت درآمد و در لباس ناصحی مشفق چنان وسوسه کرد که آدم و حوا به خوردن گندم راغب شدند واز آن خوردند.(سوره طه آیه 120)

عصیان و نافرمانی آدم وحوا موجب شد خداوند آنان را از نعمت بهشت محروم سازد ، در این هنگام آدم و حوا از کرده خود پشیمان شدند و زبان توبه گشودند، خداوند متعال توبه آنان را قبول ولی آن دو را بر خروج از بهشت ونزول به زمین فرمان داد.( سوره طه آیه 122) .

و به ایشان نیز خبر داد که این دشمنی میان آدم و شیطان همچنان ادامه خواهد داشت پس از وسوسه شیطان بر حذر باشند.

در غزل ذیل حافظ اشاره به روایت حضرت آدم که وعده کرده بود گندم نخورد ولی این وعده را به جای نیاورد و در عوض پیر مغان این وعده را بجای آورد .( منظور او از پیر مغان اشاره به حضرت علی (ع) می باشد که در عمرش نان گندم نخورد و همواره نان جو میخورد).

چه مستیست ندانم که رو به ما آورد           که بود ساقی و این باده از کجا آورد

تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر               که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد

دلا چو غنچه شکایت از کار بسته مکن           که باد صبح نسیم گره گشا آورد

رسیدن گل و نسرین به خیر وخوبی باد      بنفشه شادوکش آمد ،سمن صفا آورد

صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است          که مژه طرب از گلشن سبا آورد

علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست            بر آر سر که طبیب آمد و دوا آورد

« مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد»

به تنگ چشمی آن ترک لشگری نازم           که حمله بر من درویش یک قبا آورد

فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند            که التجا به دولت شما آورد

همانطور که واقفید در تمام مذاهب و ادیان الهی آمده است که حضرت آدم و حوا پس از آن که توسط شیطان فریب خوردند از بهشت رانده،و به دنیای زمینی فرستاده شدند و داستان میوه ی درخت سیب و گندم خوردن آنان نیز در کتب آسمانی قرآن، انجیل و تورات به صورت متفاوت بیان گردیده است.

نقل قول دوم :

"علی محمد" در مواجهه با یکی از همشهریانش که بجهت اعتیاد و استعمال مستمر مواد مخدر موجبات ضعف و ناتوانی جسمی و مالی خود و سختی معیشت و تنگدستی خانواده اش را نیز فراهم نموده بود، علیرغم تذکرات و نصایح و انجام اقدامات فراوان بازدارنده، موفق به ترغیب وی به ترک اعتیاد نشده بود در حضور جمع کثیری از دوستان و اقوام در پاسخ به استدلالات و ذکر دلایل پوشالی و توجیح فرد معتاد که ظاهرا ادعا می کند:« آیا شما میتوانید نان نخورید؟ آیا کسی توان و اراده آن را دارد برای همیشه حداقل نان خوردن را ترک کند؟ مصرف و استعمال موادمخدر همچون نان خوردن ،خوراک روزانه جسم و روحم است »، مع الوصف "علیمحمد" بجهت ترغیب وی و سایر افراد معتاد و نشان دادن عزم و اراده قوی خود مبنی بر پایبندی به قول و قرار و تعهداتش مدت 75سال (از20 سالگی تا لحظه مرگش) هرگز نان نخورد و بدرستی قدرت و توان و تسلطش بر نفس و اراده اش را نمایان ساخت و بر عکس در نقطه مقابل فرد معتاد از فردای همان روز مصرف مواد مخدر را از سرگرفت و بمرور موجبات تباهی و نابودی خود را فراهم ساخت.

"علی محمد" به استناد آیات و روایات و اقتباس به شیوه زندگی بزرگان دینی ،خصوصاً حضرت علی (ع) و همچنین روایت ذکر شده اخیر، هفتاد و پنج سال از خوردن نان گندم طفره رفت ،این حرکت او که بنوعی بدعت گذاری در قروه و منطقه بود موجب اعطای لقب و شناسه وی به "علی محمد نانخور" شد و برای همیشه ماندگارماند.

« عاقبتی خیرالسون »

قطعا همه ما در گفتگوهای محاوره ای و روزمره از تکیه کلامهایی استفاده می کنیم که مختص و مخصوص خودمان است، تکیه کلامی که حتی تبدیل به شناسه ای برای معرفی ما می شود، در خصوص علی محمد ملکی میگویند : تکیه کلامی کوتاه ،نغز و پرمعنی در پاسخ و جواب سلام و خداحافظی داشت که خیلی زیبا و شنیدنی و فراموش نشدنیست ، دعای کوتاه عرفانی که گویای میزان ارادت ، باورها و اعتقادات با بار محتوایی و بدور از لقلقه زبانی بود، با گویشی ترکی همواره میگفت : « عاقبتی خیرالسون » یعنی « عاقبتت خیر شه »، عاقبت به معنای فرجام، پایان و نتیجه کارکردها و عاقبت به خیری یعنی مجموعه ی فعالیت ها و کارکردهایی که عاقبت و پایان آن خیر و خوشبختی را برای انسان بهمراه دارد.

خیلی ها یاد می کنند صبحگاهان با تغییر مسیر از محل نشستن صبحگاهی او (در سنین کهولت) عبور میکردند تا او را ببینند و روز را با دعای نیک پیر فرزانه ، با برکت و پر روزی آغاز کنند، و چقدر تکرار هر روزه شنیدن دعای وی دلنشین و قشنگ بود که سالها ورد زبان همه شده و هنوز هم به زیبای یاد و تکرار می کنند.

بی اعتنایهایش به هوس ها، خواسته ها و گفتار و اعمال غیر خدایی موجب سادگی درگفتار و رفتارش بود و این احوال قشنگ عرفانی شوری در دلهای مجذوبینش ایجاد میکرد، به اعتقاد وی یکی از دغدغه های هرکسی در انجام فعالیهای مستمر زندگیش، ابتدا طلب و خواستن و بعدا دست یابی به فرجامی خیر و نیک میدانست و میگفت:مهمترین عامل عاقبت بخیری آن است که انسانها در صدد جبران ضعف ها و تبدیل سیئات به حسنات برآیند و از انجام و استمرار گناهان در زندگی بپرهیزند، چرا که انسانها بطور طبیعی و فطری در جستجوی کمالند و از علل اصلی بدبختی و عاقبت بشریشان همانا انجام و مداومت و استمرار گناهان وسیئات است.

« علی محمد » ریشه این دعا را اینگونه نقل میکرد: بر اساس روایتی از حضرت موسی (ع) در زمان فرار از دست فرعون در اوج واماندگی از خداوند متعال خیر می خواهد و می فرماید: « رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر یعنی :پروردگارا ! من واقعا نیازمند خیری هستم که برایم فرو میفرستی»، بارها شنیده ام که در هنگام دعا و قنوت این دعا و عبارت زیبا را زمزمه میکرد:« اللهم وفقنا لما تحب و ترضی واجعل عواقب امورنا خیراً "یعنی: خداوندا مارا به آنچه که خشنودی و دوستی تو درآن است موفق کن و سرآنجام کارهای ما را خیر گردان »، پس مانیز در همه حال همواره چشممان به خیر و برکت و عاقبت بخیری پروردگارمان هست تا هیچ وقت وامانده نشویم.

سرانجام روح بلندش بعد از قرین یکصد سال تلاش و مجاهدت در کهولت سن با بجای گذاردن نام و یاد نیک و ماندگار به دیدار معبودش شتافت و پیکربی جانش درکنار فرزند نامدارش "میرزا رضا" و همسر و سایر فرزندانش در مقبره خانوادگی به خاک سپرده شد و برای همیشه آرام گرفت .

یادش همیشه گرامی باد.

گردآوری ونگارش : هوشنگ ملکی تیر ماه 1393



تاريخ : سه شنبه 6 مهر 1395برچسب:, | 21:15 | نویسنده : هوشنگ ملکی |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد